با اعلام خبر حضور «یلدا» آخرین ساخته مسعود بخشی در بخش جنریشین هفتادمین جشنواره فیلم برلین، این فیلمساز و کارنامهاش دوباره موردتوجه علاقهمندان سینما قرار گرفت.
با اعلام خبر حضور «یلدا» آخرین ساخته مسعود بخشی در بخش جنریشین هفتادمین جشنواره فیلم برلین (که به فیلمهایی با موضوعات مربوط به نوجوانان اختصاص دارد و پیش از این «درساژ» نیز در همین بخش به نمایش درآمده بود)، این فیلمساز و کارنامهاش دوباره موردتوجه علاقهمندان سینما قرار گرفت؛ فیلمسازی با سابقه طولانی در مستندسازی و البته حواشی فرامتنی. با فیلیمو شات همراه باشید.
مسعود بخشی ، با «تهران انار ندارد» برای اولین بار سروصدا به راه انداخت؛ مستندی که یکی از آثار برگزیده در جشنواره بیستوپنجم فجر (۱۳۸۵) بود و با نقدهای تحسینآمیز مواجه شد. مستندی درباره مقایسه تهران جدید و قدیم که از صدای نصرت کریمی بهعنوان راوی در بخش تهران قدیم بهره میبرد. با گذشت زمان، خیلیها درباره فیلم تجدیدنظر کردند و نگاه آن را نسبت به مقوله اختلاف طبقاتی و هویت شهری تهران واپسگرایانه خواندند. با وجود این، «تهران انار ندارد» سه سال بعد با عرضه در شبکه نمایش خانگی با استقبال مخاطب عام همراه شد. واکنشها به «تهران انار ندارد» یکچیز را ثابت کرد: مسعود بخشی دست گذاشتن روی موضوعات جنجالی و بحثبرانگیز را به خوبی بلد است.
سال ۱۳۹۱، فیلم بعدی بخشی دوباره جنجال به راه انداخت: «یک خانواده محترم» که در قالب یک اثر تلویزیونی برای رسانه ملی تولید شده بود، به بخش مسابقه جشنواره فیلم کن راه یافت. به دلیل رویکرد تندوتیز آن نسبت به دهه شصت و زاویه آن با قرائت رسمی از تاریخ، از نمایش فیلم در جشنواره ممانعت به عمل آمد و مسعود بخشی تا مدتها زیر تیغ نقد رسانههای اصولگرا قرار داشت. همین باعث شد که شاهد وقفهای طولانی تا ساخته شدن اثر بعدی او باشیم. سال گذشته، بخشی با «یلدا» به جشنواره فجر بازگشت. فیلمی که داستان آن در لوکیشن محدود یک استودیوی تلویزیونی میگذرد؛ در برنامهای زنده که قرار است یک مهمان (ولی دم) محکوم به قصاصی را ببخشد اما ماجرا به طرزی دور از انتظار پیش میرود… .
«یلدا» پیش از هر چیز دارای ایده خوبی است که پتانسیل بالایی برای تبدیلشدن به اثری جذاب دارد. اثری بهخودیخود پیشرفته که میتواند آینه وضعیت بخشی از جامعه هم باشد؛ البته که چنین موفقیتی زمانی اتفاق میافتاد که تمهیدات کافی در داستان و فیلمنامه اندیشیده میشد. «یلدا» ترجیح میدهد لاغری خط داستانی اصلیاش را با گرهافکنیها و مانعتراشیهای بیدلیل برای شخصیتهایش بپوشاند. با قرار دادن درست نقاط عطف در سیر داستان و عمق و غنای بیشتر بخشیدن به چند کاراکتر، مخصوصا مجری برنامه، «یلدا» میتوانست به اثری نفسگیر تبدیل شود که هم آرامآرام اطلاعات قصه را منتقل کند و هم مخاطب را پس از همذاتپنداری با دو طرف متضاد داستان، در دوراهی غیرقابل انتخاب قرار دهد.
در عوض، فیلم ترجیح میدهد جهان را علیه دخترک بشوراند و فقط طرف او را بگیرد. به همین خاطر، کممایگی فیلمنامه و اجرای تلویزیونی وادارمان میکند که در لحظاتی، نگرانیمان را نسبت به دختری که جانش در خطر است، از دست بدهیم. هرچند با نزدیکتر شدن به پایانبندی و اتفاق افتادن چند گرهگشایی، پتانسیلهای مثبت فیلمنامه خودش را نمایان میکند. برای فهمیدن درست مشکلات «یلدا» باید نیمنگاهی بیندازیم به «فراست/نیسکون» ران هاوارد و این که چطور از دل یک مصاحبه چندساعته تعلیق و هیجانی غیرقابل وصف را تولید میکند. «یلدا» انگار داستان خوبی است که از نقطهنظری نهچندان جذاب در حال تعریف شدن است و از جایی به بعد اتفاقاتی که جلوی دوربین برنامه تلویزیونی میافتد، اهمیت کمتری نسبت به اتفاقات بیرونی دارد.
شاید نتوان «یلدا» را اثری تمام و کمال دانست، اما نمیشود اجرای پرزحمت صدف عسگری در نقش اصلی را نادیده گرفت و در برابر این واقعیت مقاومت کرد که مسعود بخشی میداند باید روی کدام موضوعات و روایاتی از جامعه امروز ایران دست بگذارد که برای رسانههای غربی جالبتوجه باشد.