مصاحبه با لی چانگ دونگ در شرایطی اتفاق افتاد که تریلر متافیزیکی «سوختن»، با دستانی خالی از جوایز هیئتداوران جشنواره کن ۲۰۱۸ به خانه بازگشت.
مصاحبه با لی چانگ دونگ در شرایطی اتفاق افتاد که تریلر متافیزیکی «سوختن»، با دستانی خالی از جوایز هیئتداوران جشنواره کن ۲۰۱۸ به خانه بازگشت؛ موضوعی که موج شدیدی از انتقادات را به سمت کن سرازیر کرد. کارگردان کرهای فیلم «سوختن» با مهارت تمام، المانهای داستان کوتاهی از هاروکی موراکامی به نام «سوزاندن انبار» را با اگزیستانسیالیسم موجود در آثار قبلیاش (بهخصوص آفتاب پنهان (محصول سال ۲۰۰۷) که درونمایههای وسواس و جرم را دارد) درآمیخته است.
«سوختن»، به داستان جونگسو (با بازی یو آه-این) میپردازد؛ او در یک ماجرای رمانتیک، با پسر یکی از سرمایهداران سئول رقابت میکند. نام رقیب عشقی جونگسو، بن است که نقشش توسط استیون یان ایفا میشود. ناامیدی جونگسو که در پی فهمیدن تعلقخاطر دختر موردعلاقهاش هایی-می (با بازی جئونگ جونگ-سئو) به بن ایجاد شده است، پس از مدتی جایش را به ترس میدهد؛ او میترسد چون از احتمال آسیب رساندن بن به هایی-می آگاه است. در لایههای زیرین ملودرام اصلی، فیلم «سوختن»، تصویری غمانگیز و باورپذیر از اختلاف طبقاتی را به نمایش میگذارد؛ فیلم با استفاده از تفاوتهای جونگسو و بن، به شکلی قابلدرک مشکلات مربوط به طبقات مختلف اجتماعی را در بستر دنیای واقعی مطرح میکند؛ امتیازات، تمایلات و بهخصوص نوعی خشم و خشونت نهفتهای که بسیار هم محسوس است. در مصاحبه با لی چانگ دونگ ، به بررسی فیلمی فوقالعاده پرداختیم بدون آنکه لذت کشف معماهایش را از تماشاگر بگیریم.
نقد و بررسی سریال تسخیرشدگی عمارت بلای | داستانی ترسناک که چندان هم ترسناک نیست!
- درباره چگونگی انتقال محیط داستان کوتاه «سوزاندن انبار» موراکامی از ژاپن به کره جنوبی بگویید؛ این کار چطور ممکن شد؟ و چه تاثیری بر داستان و زیربنای شخصیتها و روابطشان گذاشت؟
لی چانگ دونگ: باید بگویم که انتقال داستان از ژاپن به کره، برای من سخت نبود؛ فکر میکنم منبع اصلی داستان به هیچ واقعیت بیرونی مشخص و دقیقی وابسته نبود. من احساس کردم که رویدادهای داستان «سوزاندن انبار» آنقدر جذاب هستند که به جغرافیای خاصی تعلق ندارند و میتوانند روایتی از زندگی جوانانی کرهای یا هر جای دیگری از دنیا هم باشند.
- به نظر من در خلال فیلم، چند اشاره گذرا به ایده «جهانی شدن» انجام میشود؛ مانند حضور کوتاه ترامپ بر صفحه تلویزیون یا حتی استفاده از مرز کره شمالی و جنوبی در پسزمینه. اینها شبیه اشاره به موضوعهای معاصر مهمتری هستند.
لی چانگ دونگ: من فکر میکنم داستان در لایه سطحیاش، معماهای زندگی روزمره را دنبال میکند، اما در این سطح متوقف نمیشود؛ بسیار فراتر میرود و تا حد پرداختن به معماهایی درباره جهان پیرامونمان گسترش مییابد. تماس تلفنیای که جونگسو در نیمههای شب دریافت میکند، مثال روشنی از معماهای زندگی روزمره است؛ پدیدار شدن تصویر دونالد ترامپ بر صفحه تلویزیون و برنامههای رادیویی کره شمالی، ماهیتی مشابه با تماس تلفنی دارند: همه آنها معماهایی رازگونه و رویدادهایی روزمره هستند اما در لایههای متفاوتی اتفاق میافتند.
- من بین حضور کوتاه ترامپ در حاشیه صحنهای از فیلم و خشم کاراکتر اصلی نوعی ارتباط میبینم. جونگسو احساس «مهجور بودن» میکند، آن هم در کشوری که ثروتمندانش هرروز ثروتمندتر و فقیرانش فقیرتر میشوند و شکاف بین طبقات ضعیف و قوی جامعه، در حال عمیقتر شدن است. این خشم، همان چیزی است که امروزه هسته اصلی بسیاری از تنشها و درگیریهای دنیا را تشکیل میدهد.
لی چانگ دونگ: مردم زیادی هستند که هرروز بیشتر به «حاشیه» رانده میشوند و به همین دلیل، درگیر خشمی روزافزوناند. آنها با ناامیدی دستبهگریباناند درحالیکه برای عدهای دیگر، زندگی در همین دنیا روزبهروز زیباتر، پاکیزهتر و بیدردسرتر میشود؛ اینطور به نظر میرسد که هیچ مشکلی نیست، درصورتیکه مشکلات وجود دارند: مشکلاتی درونی.
«خشم»، درون نسل جوان انباشته میشود و به آنها احساس ناتوانی را القا میکند.
- مگر اینکه کسی مانند بن باشید…
لی چانگ دونگ: من فکر میکنم که بن هم مشکلاتی دارد؛ بدون در نظر گرفتن منابع مالیاش، ثروت او بیشتر از چیزی است که به آن نیاز دارد؛ درواقع، بن دیگر نمیداند با پولهایش چه کند. اینجا یک «خلا» وجود دارد: ما نمیدانیم شغل بن چیست؛ شاید درزمینه تکنولوژی فعال باشد، شاید هم کارمند بانک یا یک شرکت سرمایهگذاری. آنچه اینروزها شاهدش هستیم، خشونت نهفته در ذات وقایعی است که در شرکتهای بزرگ اتفاق میافتد؛ فرقی نمیکند که مساله اصلاح ساختار باشد، ادغام شدن با چند کمپانی دیگر یا تعدیل نیرو. ممکن است ثروتمندان مستقیما مرتکب «قتل» نشوند اما در شرایط فعلی، قطع درآمد یک انسان، کمتر از کشتنش نیست. قدرتی که طبقه برتر جامعه دارند، باعث میشود که در سطوح اولیه موجودیتشان احساس خلا کنند.
- در فیلم، شاهد استعارههای جالبی هستیم: «گرسنگی کم» و «گرسنگی زیاد»؛ در وهله اول شاهد رنج کشیدن جونگسو هستیم، او میخواهد مورداحترام قرار بگیرد و زنده بماند. حتی ممکن است در نظر جونگسو، علاقه به هایی-می، زنی که قرار است رقم زننده تجربهای عالی باشد، در مرتبه دوم قرار بگیرد؛ اما همزمان با اینها، به نظر میرسد که بن درباره هیچچیز احساس «گرسنگی» نمیکند. فکر میکنم ماهیت دقیق «گرسنگی» یا «اشتیاق» بن، مهمترین معمای فیلم است.
لی چانگ دونگ: دقیقا همان چیزی است که گفتید: ما نمیدانیم بن «گرسنه» چه چیزی است یا چه احساسی دارد. در صحنهای که جونگسو، ماشین بن را که به سمت رودخانه میرود تعقیب میکند، او را میبیند که بسیار آرام به منظر میرسد؛ گویی در حال مدیتیشن است. اینجاست که سوال برای چندمین بار در ذهن تماشاگر تکرار میشود: بن دارد چه میکند؟ از سکوت محیط لذت میبرد یا به صحنه جرم بازگشته است؟ این همان خلایی است که دربارهاش صحبت کردیم؛ میتوانیم آن را دغدغه یک جوان ثروتمند در نظر بگیریم اما این نشاندهنده مشکل بزرگتری هم هست: یک جامعه کاپیتالیستی، جایی که دستیابی به پول همهچیز است و بهطور همزمان «پایان» همهچیز!
ارقام در تعقیب یکدیگرند. با چنین رویکردی، بن میتواند بگوید: «این ذات طبیعت است؛ عدهای میمیرند و عدهای زنده میمانند.» و این همان نکته ترسناکی است که درباره او وجود دارد.
- همچنین من به این موضوع فکر میکنم که آنچه از بن در فیلم میبینیم، بهعنوان یک تبهکار شیطانصفت، تصویر او از دریچه چشم جونگسو است. آیا این تلاشی برای هدایت درک ما از شخصیت بن است یا اساسا فیلمتان را بیطرفتر از این حرفها میدانید؟
لی چانگ دونگ: در یک تریلر معمولی، کاراکتری را میبینید که در تلاش است معمایی را حل کند و شاهد فرایندهایی هستید که برای رسیدن به حقیقت طی میشوند. تلاش من این بود که برای فیلمم کاراکترهایی خلق کنم که حضورشان هم در بطن داستان معنا بدهد و هم مفهومی مستقل برای خود داشته باشد. شخصیت بن «مفهوم» دارد، جدا از آنکه جونگسو او را چگونه میبیند؛ هایی-می هم همینطور. قصد من این بود که تماشاگران مشاهده کنند، کنجکاو شوند و از خود بپرسند که بن و هایی-می واقعا چه کسانی هستند؛ نه اینکه فقط آنها را از دریچه چشم جونگسو ببینند.
- ممکن است درباره چندلایه بودن فیلمنامه «سوختن» صحبت کنید؟ میدانم که درباره زمینه اصلی داستان و کاراکترها به داستان هاروکی موراکامی وفادار بودهاید؛ اما اینکه بعضی رویدادها، تغییرات و حتی دیالوگها دو بار و در پسزمینههای متفاوت اتفاق میافتند بسیار جالبتوجه است. مانند صحنهای که هایی-می رقص بومی کنیایی را دو بار اجرا میکند یا دیدار جونگسو با پدرش در صحنه دادگاه که دو بار تکرار میشود.
لی چانگ دونگ: بعضی از مواردی که به آنها اشاره کردید، در متن داستان کوتاه وجود ندارند؛ اما در بدنه اثر هاروکی موراکامی، مثالهای زیادی از چندلایه بودن روایت را میبینیم. او هم از «ایهام» استفاده میکند که البته ممکن است کاملا تصادفی بوده باشد.
- چون مدتزمان این مصاحبه به پایان رسیده است، بهعنوان آخرین سوال میپرسم: گربهای که در فیلم میبینیم (در نقش گربه هایی-می) را از کجا پیدا کردید؟
لی چانگ دونگ: میدانید، خودم هم نمیدانم.
منبع: Reverse Shot