مصاحبه با پاوو پاولیکوفسکی

از زمان ساخت دومین اثر سینمایی تحسین‌شده او، یعنی «آخرین چاره» گنجاندن سبک سیاق کاری پاوو پاولیکوفسکی در یک محدوده مشخص، کاری بیهوده بوده است.

نوستالژی تلخ: مصاحبه‌ای با پاوو پاولیکوفسکی توسط اریک هاینز

از زمان ساخت دومین اثر سینمایی تحسین شده او، یعنی «آخرین چاره» (Last Resort) که راه خود را برای رسیدن به خانه‌های هنر ایالات متحده در بهترین‌های هزاره باز کرد، گنجاندن سبک سیاق کاری پاوو پاولیکوفسکی در یک محدوده مشخص، کاری بیهوده بوده است.

آثار این فیلمساز اصالتا لهستانی که مقیم انگلستان است می‌تواند حتی قلب بی احساس‌ترین آدم‌ها را هم به درد آورد. اشاراتی به اهداف سیاسی که درون پرتره‌های روانشناختی دقیق جایگذاری شده‌اند و البته بالعکس. اجراهای بی درنگ احساسی که حاصل کار یک ریاضت برنامه‌ریزی شده هستند.

فیلم‌های او معمولا تمایل دارند بر روی کارکترها تمرکز داشته باشند شخصیت‌هایی که اغلب زن هستند و خصوصیت مشترک تمام آن‌ها این است که نمی‌توان به راحتی یک جا نگهشان داشت و ویژگی‌های شخصیتشان را سرکوب کرد.


کالکشن چارلی کافمن در فیلیمو شات | ذهن من کجاست؟!


در ایدا (Ida) که تنها اثر چهارم او طی شانزده سال به شمار می‌رود و اولین فیلم اوست که در سرزمین مادریش لهستان ساخته شده، او اوایل دهه شصت میلادی را کنکاش می‌کند برای روایت داستان یک راهبه جوان لهستانی، که آنا نامگذاری شده و اگاتا تشبوخوفسکا (Agata Trzebuchwska) نقش او را ایفا کرده و طی روایت داستان متوجه می‌شود که او در واقع یک یهودی به نام ایدا (Ida) است که تنها بازمانده خانواده اش از واقعه هلوکاست به شمار می‌رود که برای سال‌ها از خاله‌اش، واندا (با بازی Agata Kulesza) که اکنون زنی افسرده است و در گذشته مقامی قضایی در حکومت کمونیست داشته دور افتاده است.

با وجود استفاده ی ظاهرا غیرتجاری از فیلمبرداری ساکن نماها، سکانس‌های طولانی، فیلمبرداری سیاه و سفید، فریم بندی غیرمعمول ۴:۳ و البته یک روایت چند لایه، پاولیکوفسکی موفق به ایجاد یکی از معروف‌‎ترین و بحث برانگیزترین فیلم‌های سال ۲۰۱۴ در مقیاس گسترده شده است.

در جشنواره فیلم مراکش ۲۰۱۳ پیش از اینکه ایدا، امسال کاندیدای دو اسکار بهترین فیلم خارجی و بهترین فیلمبرداری شود؛ پاوو پاولیکوفسکی ، این کارگردان خوش مشرب و جذاب در کنار من ساعاتی را به گفتگو در خصوص فیلم جدیدش، قصه گویی، فیلمبرداری، دین، شکوه زنان لهستانی و مسائل دیگر اختصاص داد. که در زیرآن را مشاهده می کنید:

با توجه با اینکه از سال‌ها قبل در انگلستان زندگی و فعالیت کرده‌اید و شامل تمامی فیلم‌های قبلی شما از جمله آخرین چاره، تابستان عاشقانه من و زنی در طبقه پنجم می‌شود چه چیزی باعث شد که شما به سرزمین مادریتان یعنی لهستان باز گردید؟

پاوو پاولیکوفسکی : نوستالژی! این مانند دوره‌ای در زندگی من است که به مرور چیزهای قبلی می‌پردازم. بعد از ساخت «زنی در طبقه پنجم» که به نوعی یک اتفاق نفس‌گرایانه بود که در تفکرات من رخ داد، من تنها می‌خواستم دست به ساخت اثری بنیادی‌تر بزنم. اثری مرتبط با تاریخ، اثری مرتبط با ریشه‌هایم. من یک حس نوستالژی واقعی نسبت به آن دوره داشتم، اما نه تنها نوستالژی بلکه به نظر من آن دوره از جذابیت بالایی برخوردار است. ابتدای دهه شصت میلادی بود زمانی که استعمار، پس از دوران قهرمانانه طرفداران استالین کم کم داشت از بین می‌رفت. زمانی که جنگ جهانی داشت به خاطرات می‌پیوست و موسیقی راک اند رول شروع به شکل‌گیری کرده بود و شور و نشاط تازه‌ای ایجاد شده بود. این دوره به نظر من دوره جالبی بود و من می‌خواستم به شکلی آن را روایت کنم.

در آن زمان شما چند سال داشتید؟

پاوو پاولیکوفسکی : من کودک بودم اما می‌توانم همه چیز را به خوبی به یاد آورم، درواقع همه همینطور هستند یعنی زمانی که چیزهایی را برای اولین بار می‌بینند و تجربه می‌کنند، می‌توانند آن‌ها را در آینده به خوبی به یاد آورند. من در سال ۱۹۵۷ به دنیا آمدم، پس در آن زمان پنج، شش و یا هفت ساله بوده‌ام.

پس شما در فیلم تا حدودی این فضا را به طور خیالی و با ذهنیات خود به تصویر کشیده‌اید؟

پاوو پاولیکوفسکی : قطعا همین طور است اما در عین حال این بیشتر نوعی خاطره زنده و واضح و فیلترنشده از اتفاقات است. زمانی که شما به عنوان یک بزرگسال چیزهایی را مشاهده می کنید سعی در تفسیر و تحلیل آن‌ها دارید درواقع می‌خواهید آن‌ها را به طور کامل درک کنید. در حالی که به عنوان یک کودک شما قادرید همه آنچه می‌بینید را بدون نیاز به ادراک، تنها به طور کامل دریافت کنید و به خاطر بسپارید و این خاطرات تا ابد در ذهنتان باقی خواهند ماند. صدای این آهنگ‌های پاپ قدیمی را من از آهنگ‌هایی که ده سال پیش شنیده‌ام بهتر به یاد می‌آورم و تمام ترانه‌هایشان را به خوبی در خاطر دارم؛ همان گونه که همه می‌توانند آهنگ‌هایی را که در کودکی شنیده‌اند به یاد آورند. یا به عنوان مثال جذابیتی که خودروها برای یک کودک دارند. هر چند آن زمان خودروهای زیادی در محل زندگی ما وجود نداشتند اما خودرویی که در فیلم ازآن استفاده شده خودرویی است که من در کودکی علاقه فراوانی به آن داشتم و مجذوبش شده بودم. و یا هتل مرکزی یا آن گروه موسیقی، همه اینها قسمت‌هایی از خاطرات من هستند که البته به شکلی ایده‌ال گرایانه به تصویر کشیده شده‌اند. البته به نظر برخی از مردم این فیلم افسرده کننده و غمگین است پس گمان می‌کنم آنقدرها هم به ایده‌ال‌ها نزدیک نشده‌ام اما برای من به شخصه این اثر نوعی بازیابی و ترمیم خاطرات است.

داستان ایدا تا چه مقدار برایتان شخصی است؟

پاوو پاولیکوفسکی : دلایل بسیاری برای طراحی و ساخت این قصه وجود داشتند که هر کدام به تنهایی تاثیر چندانی ندارند، اما حاصل ترکیب آن‌ها با یکدیگر می‌شود یک فیلم. سه یا چهار چیز متفاوت هستند که بر هم منطبق می‌شوند. من فیلمی نساخته‌ام که تنها یک سوژه را پیگیری و دنبال کند؛ فیلمی درباره یک خاطره شخصی یا درباره تاریخ و یا سیاست. من شخصیت‌های ایدا و واندا را در کنار هم قرار دادم و چشم‌انداز کلی آن دوران و موسیقی پاپ و سوسیالیسم در حال پوسیدن و در نهایت ترکیب همه این چیزها شد یک معجون جذاب. این طرز فکر من است. مردم گاهی می‌پرسند: این فیلم در مورد چیست؟ باید پاسخ بدهم خب خیلی چیزها! یک موضوع واحد در کار نیست و من به شخصه فیلم‌هایی را که تنها درباره یک چیزند دوست ندارم. کاراکتر واندا تا حدودی بر اساس کسی است که من پیش از این در زندگی خودم ملاقات کرده‌ام اما در عین حال او آفریده ذهن من نیز هست. من همچنین به ایده گنجاندن مسئله ادیان در فیلم نیز علاقه‌مند بودم و اینکه مردم چگونه دین را تعریف می‌کنند. به علت آنکه خب لهستان بر طبق تعاریف سیاسی کشوری کاتولیک است و این عقیده کاتولیک لهستانی بسیار محدودکننده است. در رابطه با اینکه لهستانی بودن چه معنایی می‌دهد باید گفت پیش از جنگ جهانی تنها شصت درصد از جمعیت کشور کاتولیک بودند؛ بقیه جمعیت را پروتستان‌های اصالتا لیتوانیایی، پیروان کلیسای شرقی اوکراین و یهودیان تشکیل می‌دادند. در آن زمان جامعه لهستان یک جامعه چند فرهنگی و جالب‌تر بود. البته چنین وضعیتی باعث می‌شد که دین بیشتر یک نشانه طایفه‌ای باشد تا یک عقیده و باور قلبی متعالی و جهانی؛ چیزی که به گمان من عیسی مسیح (ع) به ما ارائه کرد و به دنبال دست‌یابی به آن بود. در لهستان این وضعیت، ما را تبدیل کرد به مخالفانی برای پروتستان‌های پروسی، مخالفانی در برابر کمونیست‌ها و ارتدوکس‌های روس و این وضعیت به طور کلی محدودکننده است. در نتیجه در به تصویر کشیدن ایدا یعنی راهبه‌ای که پی می‌برد خون یهودی در رگانش دارد و البته هنوز ایمانش را از دست نداده و هویتش تا حدودی دچار تغییر شده، قصد من تبیین و توصیف وضعیتی بود که به آن اشاره کردم و البته قصد داشتم تا کمی افکار و عقاید مخاطبین را تکان دهم که همین کار را هم کردم. این فیلم در لهستان تا حدودی در میان جوامع، جنجالی و بحث برانگیز بود.

چطور؟

پاوو پاولیکوفسکی : بیشتر مردم این فیلم را پسندیدند و نقدها غالبا درخشان بودند ولی در بعد ملی‌گرایانه، آن‌هایی که افراطی بودند می‌گفتند: چطور توانستی لهستان را آنقدر سیاه به نمایش در آوری؟ و یا برخی یهودیان می‌پرسیدند: چرا واندا را به خاطر آن که در سیاست طرفدار استالین بود گناهکار نشان دادی؟ که البته چنین چیزی کمی ناعادلانه است. چون البته تعدادی کمونیست فعال با ریشه‌های یهودی آن جا بودند؛ نه منحصرا اما با درصد بالا به خاطر دلایل گوناگون تاریخی که البته هیچ اشکالی هم ندارد. در نتیجه من در یک میدان مین قدم گذاشته بودم. همیشه نوعی منازعه خشمگین در جریان است که هیچ ارتباطی با سینما ندارد. هیچ ارتباطی با هنر ندارد. هیچ ارتباطی با انسانیت و مسائل انسانی ندارد. بلکه بیشتر مانند یک مسابقه بزرگ فوتبال است که فیلم من برای مدتی تبدیل به توپی شده بود برای این بازی و منازعه بی انتها. اما این اثر، فیلمی مبهم و مات و بسیار چند لایه است که باعث خواهد شد دیر یا زود تمامی این اتهامات از میان بروند و حتی مضحک به نظر برسند. زیرا فیلم به نوعی قوانین خاص و داخلی خود را داراست و کاراکترها بسیار منحصر به فرد و توپر هستند و هدفشان ارائه ایده‌هایی درباره لهستانی‌ها یا یهودیان و یا چیزهای دیگر نیست. آن ها بسیار غنی و ارزشمندند یا بهتر است بگویم امیدوارم این طور باشند.

برداشت من از استفاده شما از واژه مبهم و مات این است که شیوه قصه گویی تاریخی این فیلم را نمی‌توان به سادگی “جان بخشیدن به تاریخ” معنا کرد.

پاوو پاولیکوفسکی : تلاش من این بوده که در روایتم از توضیح و تفیسر تاریخ خودداری کنم. بارها اتفاق می‌افتد که در یک فیلم دیالوگ‌ها و حتی سکانس‌هایی فدای توضیح دادن تاریخ به مخاطبینی می‌شوند که اطلاعات چندانی درباره تاریخ و گذشته ندارند و من نمی‌خواستم چنین اتفاقی در فیلمم رخ دهد. دیدگاه من به این شکل است: این لحظه تاریخی مورد نظر است، این‌ها کاراکترها هستند و درباره مطالب متفاوتی در فیلم بحث شده؛ حال اگر چنین سبکی با منطق و سلیقه شما جور درمی‌آید که چه عالی و اما اگر با منطق شما منطبق نمی‌شود ایرادی ندارد؛ چون به هر حال در مقیاس جهانی این فیلم کار خودش را می‌کند و مخاطبین خود را خواهد داشت. من تلاشی نمی‌کنم برای توضیح و تفسیر آن زیرا در هر صورت توضیح و تفسیری برای تاریخ وجود ندارد و البته کار سینما هم توضیح و تفسیر مسائل نیست. سینما درواقع نوعی تمرین خیال‌انگیز و جادویی است که جهانی را می‌آفریند و مخاطب را درون آن قرار می‌دهد و آنگاه مخاطب باید یک مسئله احساسی و عاطفی را تجربه کند نه خوراکی برای بحث و جدل روزنامه نگاران. من این فیلم را نساختم تا مطلبی برای بحث و تبادل نظر باشد.

همچنین شما دوره‌ای از تاریخ را انتخاب کرده‌اید که خیلی شناخته شده نیست و کمتر بر روی آن کار شده است. در آن دوره مردمی را دارید که فعالانه در تلاش‌اند تا گذشته را از یاد ببرند و به خاک بسپارند. در تلاش‌اند تا اتفاقاتی را که پانزده سال پیش (جنگ دوم جهانی) رخ داده پشت سر بگذارند. تلاشی که به نوعی تا کنون که پنجاه سال از آن حوادث گذشته نیز هنوز در جریان است. اما در این دوره به خصوص، همان گونه که خودتان گفتید، جنگ داشت به خاطره‌ها می‌پیوست با این وجود هنوز تعداد زیادی از مردم بودند که تمام زندگیشان تحت تاثیر جنگ دچار مشکلاتی شده بود و یا به کلی از بین رفته بود.

پاوو پاولیکوفسکی : اما هنوز خوش بینی زیادی در آن دوره وجود داشت. حتی در دهه پنجاه و هنگام وحشت و خفقان استالینی. در آن زمان نوعی باور قلبی وجود داشت که اوضاع بهتر خواهد شد و همین طور در دهه شصت که این فضا در موسیقی جاز و پاپ تبلور یافته بود. شما نمی‌توانید برای مدت طولانی نشاط و زنده‌دلی مردم را سرکوب کنید. این نشاط و سرزندگی هر گاه که خللی در فشار و سرکوب بیابد دوباره ظاهر خواهد شد. آن زمان در واقع مانند فضا و مرزی بود میان دو دوره تاریخی.

قسمت زیادی از فیلم به نظر می‌رسد که درباره ی تعادل میان این دو دوره تاریخی باشد، تعادل میان دو شخصیت اصلی زن، میان مرگ و زندگی حتی تعادلی میان نیمه بالایی و نیمه پایینی فریم‌بندی در سکانس‌ها.

پاوو پاولیکوفسکی : از دید من این مانند یک طناب بندبازی است. کاراکتر خاله بسیار قدرتمند است اما در لایه زیرین، همیشه، این ماجراجویی ایدا است که پیگیری می‌شود. به تعادل رساندن این دو مسئله دشوار بود پس نمی‌توان گفت که اثر از لحاظ هماهنگی، تعادل و موزون بودن کاملا بی نقص است. درنهایت نیز من قید و بندهای رسمی را بر همه چیز اعمال کردم. تلاش کردم تا همه چیز تا حد امکان قوی باشد. تلاش کردم تا هر سکانس مطلب و مسئله‌ای مستقل باشد نه اینکه مخاطب را هدایت وآماده کند برای یک چیز دیگر.

سیاست فوق‌العاده‌ای در کار شما نهفته است. هر سکانس حقیقتا مستقل و قوی است و البته به طور سرسام‌آوری زیبا. اما شما ترجیح می‌دهید چیزها را از هر سکانس به سکانس دیگر پیش ببرید تا آنکه این کار را با سرعت انجام دهید. شما به مدت طولانی در یک فضا باقی نمی‌مانید.

پاوو پاولیکوفسکی : من واقعا از قصه گویی خسته شده ام. البته باید بگویم قصه گویی به شیوه معمول؛ سبکی که در آن همه چیز توضیح داده شده و هدایت شده است. من بیشتر طرفدار نوعی خلاصه نویسی شاعرانه هستم؛ به شکلی که به اندازه کافی برای مخاطب ساده باشد تا با آن ارتباط برقرار کند و با منطق او جور دربیاید. اما هرگز شما را سکانس به سکانس راهنمایی نخواهم کرد. درساخت این فیلم من متوجه شدم که تعداد زیادی از مردم پس از تماشای آن ناخشنود و یا بی تفاوت خواهند شد. من تلاش نمی‌کنم که مخاطب را خیلی اغوا کنم. پس خودم می‌دانم که تعداد زیادی از آن‌ها را از دست خواهم داد اما آن‌هایی که باقی می‌مانند از فیلم، سود بیشتری خواهند برد و آن را بیشتر می‌پسندند.

از نظر بصری باید گفت که نمی‌توان به راحتی چشم از این فیلم برداشت.

پاوو پاولیکوفسکی : خب این موضوع کمک کننده است.

چرا شما به جای واید اسکرین از فریم ۴:۳ استفاده کردید؟

پاوو پاولیکوفسکی : تا حدودی می‌توان گفت این ایده‌ای بود که من دوره‌ای در سر داشتم. به یاد می‌اورم که در آن زمان (دهه شصت) فیلم‌هایی را با آن فریم ۴:۳ دیده بودم و البته این علاقه، به آلبوم عکس‌های خانوادگی من در آن زمان نیز مربوط می‌شد. همچنین این کار تلاشی بود برای آن که قاب کوچک‌تر باشد و چیزهای خیلی زیادی نشان داده نشوند. چیزهای موجود در صحنه زیاد به چشم نیایند. تا گستره بصری را کاهش دهیم. عناصر صحنه را تا حد امکان کم کنیم. البته یک تمایل کلی هم وجود داشت برای آنکه دوربین را حرکت ندهیم تا با نشان دادن کمترین چیزهای ممکن بیشترین مطالب ممکن را اظهار کنیم. اما در رابطه با قصه گویی –این پیشروی بیضی مانند و مبهم از نقطه‌ای به نقطه دیگر- باید گفت که من برخی وقایع را نشان نمی‌دهم و شما خودتان باید تلاش کنید تا دریابید در پس پرده چه اتفاقی افتاده و همچنین فریم ۴:۳ بسیار برای پرتره‌ها و همین طور پرتره‌های دوتایی مناسب است، من می‌دانستم که قرار است در فیلم چهره‌های این دو زن به وفور نمایش داده شود.

با این حال هنوز فضای منفی و خالی بسیاری در قاب‌ها وجود دارد که زمانی که فیلم واید اسکرین نیست گمان می‌رود همچین فضاهایی کمتر به وجود خواهندآامد اما این طور نیست. به طور مشخص باید گفت ارتفاع در قاب‌ها خیلی زیاد است.

پاوو پاولیکوفسکی : تا حدودی من خودم این طور کارها را هدایت کردم در بعضی نقاط و در برخی نماهای واید، پیکرهای دو بازیگر تصویر را مسدود می‌کردند؛ در نتیجه من هم بر اساس حسی که داشتم از فیلمبردارم خواستم تا دوربین را به سمت بالا شیب دهد تا ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد و ناگهان متوجه شدم که حاصل کار بسیار تاثیرگذار به نظر می‌رسد؛ ترکیب پیچ خوردگی این دو نفر در فضا دیدنی بود. آن‌ها با این نوع تصویربرداری، یک جورهایی آسیب پذیر به نظر می‌رسیدند و آسمان نیز اکنون اهمیت زیادی پیدا کرده بود. البته هیچ گونه طراحی فکرشده و برنامه‌ریزی شده‌ای در کار نبود اما در هر صورت نتیجه حس خوبی را القا می‌کرد. البته اکنون که به آن فکر می‌کنم می‌توانم مفهوم پشتش را درک کنم. اما در زمان ساخت فیلم این نوع فیلمبرداری فقط حس خوبی را به من القا می‌کرد و من هم برای مدتی از آن استفاده کردم. مخصوصا برای برداشت‌های عریض‌تر و در نهایت این سبک، گویی به نوعی متد برای تمام فیلم تبدیل شد.

همچنین لحظه‌ای وجود دارد که ایدا در حال گریه کردن است و شما در واقع صورتش را به دو قسمت تقسیم می‌کنید.

پاوو پاولیکوفسکی : زمانی که او در بیمارستان است و پایین می‌رود؟ این صحنه بسیار دراماتیک است. خیلی پیش پا افتاده می‌شد اگر دوربین همراه او پایین می‌رفت. یک حال و هوای معنوی و روحانی‌تر وجود دارد زمانی که شما با او پایین نمی‌روید. همچنین نوعی نیروی عینی وجود دارد که قصه را روایت می‌کند و کاراکترها نیستند که آن را پیش می‌برند. شما احتمالا هنوز می‌توانید با آن‌ها همذات پنداری کنید اما دیگر همراه آن‌ها نیستید. و البته من همان ابتدای ساخت نیز حس کردم فیلمبرداری قرار است یکی از شخصیت‌های اصلی این فیلم باشد. من می‌خواستم که این یک اثر هنری از لحاظ فیلمبرداری باشد که هر سکانس را با نمایی خوب روایت کند و بهترین زاویه و قاب بندی را بیابد و درنهایت نیازی به پوشاندن چیزی نباشد که البته برای بازیگران دشوار است. برداشت‌های زیادی انجام می‌شد تا این کار به درستی صورت بگیرد. اما این کار نوعی چالش و دشواری به اثر اضافه می‌کرد. شما می‌توانید مطمئن باشید که هر سکانس حامل چیزی است که این رویکرد، کنشی نیست. می‌توانید مطمئن باشید تصویر به اندازه اتفاقی که در حال رخ دادن است اهمیت دارد و به اندازه بازی بازیگران مهم است. رسیدن به این مطلب در تمرین سخت بود. زیرا شما معمولا بازیگر را دنبال می‌کنید و این کار آسان است یا اینکه شما تنها برای تصویرها فیلمبرداری می‌کنید که در چنین شرایطی بازیگر باید رنج بکشد و یا گاهی مصنوعی بازی کند زیرا فیلم تنها برای تصاویرش ساخته شده است .اینکه بتوان از هر دو شیوه در یک زمان و با سطحی یکسان از پرمعنایی و رسا بودن استفاده کرد، بسیار دشوار است. اگر شما زیاد کات ندهید نمی‌توانید بازی‌ها را خیلی دستکاری کنید. در نتیجه کار باید بسیار خوب و باورپذیر باشد زیرا هیچ تور (ضامن) امنیتی وجود نخواهد داشت. هیچ دستکاری و یا پوششی برای این سکانس‌ها وجود ندارد. کم و بیش هر آنچه که می‌بینید، عینا همان چیزی است که فیلمبرداری شده است.

آیا این مطلب رابطه شما و بازیگران را دشوار نکرد؟

پاوو پاولیکوفسکی : چرا. منظورم این است که آن‌ها واقعا مجبورند به شما اعتماد کنند. بازیگران عصبانی می‌شوند زمانی که حس می‌کنند فیلم تنها برای جنبه زیبایی تصاویرش ساخته می‌شود. اما در مورد این فیلم، آن‌ها می‌دانستند که من قصد انجام چه کاری را دارم. آن‌ها واقعا آدم‌های فوق‌العاده‌ای هستند. هیچ خودخواهی‌ای در کار وجود نداشت. همه ما، تمام گروه فیلمسازی، مانند یک پیکر واحد بودیم. همچنین من یک مدیر فیلمبرداری جوان و بسیار عالی داشتم؛ کسی که پیش از آن هیچ فیلمی را تصویربرداری نکرده بود. او جایگزین مدیر فیلمبرداری اصلی شد که همان روز اول تصادفا از کار حذف شده بود. او قرار بود در پروژه فقط یک فیلمبردار ساده باشد و از آانجایی که من نتوانستم کس دیگری را پیدا کنم تصمیم بر آن شد که او به جایگاه مدیر فیلمبرداری ارتقا پیدا کند و از قضا این تصمیم خیلی هم خوب از کار در آمد.

اما من تصور می‌کنم که کار بیشتری بر گردن شما افتاد چون شما دقیقا می‌دانستید که به دنبال چه هستید.

پاوو پاولیکوفسکی : اما او وقعا ذهن بازی داشت و پرانگیزه و جوان و پر انرژی بود و هیچ شهرت و اعتباری هم نداشت که برایش نگران باشد؛ زیرا بعضی از قاب‌بندی‌ها بسیار عجیب و غیرعادی بودند {می خندد}. بسیاری از مدیران فیلمبرداری قدیمی و با سابقه که فیلم را در لهستان دیده بودند، بسیار نسبت به آن خشمگین و ناخشنود بودند.
مثلا آن‌ها عقیده داشتند که قاب‌‍بندی خیلی خارج از چارچوب است اما نظر او این گونه بود که: ” عالی است! بیا همانطور که میگویی انجامش بدهیم.” و او در مورد نور نیز بسیار حساس بود. من مطمئنا در فیلم بعدیم نیز با او کار خواهم کرد. اما تمام این تصمیمات حادثه بودند. من هرگز پیش از آن کاری از او ندیده بودم. ولی همه چیز طوری رقم خورد که او در آن لحظه آن جا باشد.

بیشتر فیلم‌های شما روی زنان متمرکز است؛آیا شما عامدانه، بیشتر به قصه‌های زنان توجه می‌کنید تا مردان؟

پاوو پاولیکوفسکی : درباره داستان‌های زنان عمدی در کار نیست، بلکه تنها به نظر می‌رسد کارها به این شکل به خوبی جفت و جور می‌شوند اما درباره خود زنان باید بگویم که آن‌ها برای من جذاب‌اند و من آن‌ها را جالب تر از مردان می‌دانم. من علاقه دارم که وارد ذهن آن‌ها شوم و گمان می‌کنم که می‌توانم. در عین حال آن‌ها برای من آنقدر اسرارآمیزند که بخواهم درون ذهنشان را کشف کنم. برعکسِ مردان، که البته کم و بیش می‌توانم خودم را به آن عرصه وارد کنم اما برایم زیاد جالب نیست. من زنان را موجوداتی شناخته شده اما در عین حال ناشناخته می‌دانم و در هر صورت نیز زنان انسان‌‎های جالب‌تری هستند. مردان راهشان را گم کرده‌اند. {می خندد} به خصوص در اروپای شرقی و لهستان زنان بسیار قدرتمندند. همه خصوصیات را با هم دارند. رفتار آن‌ها در عین حال زنانه و قهرمانانه است. آن‌ها شخصیت‌های اصلی داستان‌های خودشان هستند. گمان می‌کنم تا کنون زنان لهستانی قدرتمند بسیاری را دیده‌ام. آیا شما آگنیشکا هولاند (Agnieszka Holland) کارگردان زن لهستانی) را ملاقات کرده‌اید؟

خیر ملاقاتشان نکرده‌ام.

پاوو پاولیکوفسکی : او در کار خود بسیار قدرتمند است. مانند واندا (ممکن است منظور، شخصیت واندا در فیلم و یا یکی از اسطوره‌های زن لهستان به نام واندا باشد.) اما در عین حال او می‌خواهد یک دختر هم باشد. دوست دارد برقصد و شادی کند و رابطه داشته باشد. او دارای یک کشمکش درونی است. مسائل زیادی هستند که او را به مسیرهای متفاوت هل می‌دهند. به همین دلیل است که من می‌توانم با او ارتباط برقرار کنم و درکش کنم. اما او به سختی و بیشتر از اغلب آدم‌ها درگیر کشمکش درونی است.


منبع: ReverseShot

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil