کالکشن چارلی کافمن در فیلیمو شات | ذهن من کجاست؟!

چارلی کافمن به‌زودی ۶۲ ساله می‌شود؛ به همین بهانه ۵ فیلم برتر او را بررسی کرده‌ایم؛ یک تور سینمایی برای تماشای تعدادی از عجیب‌ترین فیلم‌های دو دهه اخیر.

ده، پانزده سال پیش هر کسی که می‌خواست فیلمنامه خلاقانه بنویسد، باید می‌نشست و کارهای چارلی کافمن را می‌خواند، یا حداقل تماشا می‌کرد. از شدت عجیب و منحصربه‌فرد بودن قابل تقلید نبود اما به خوبی نشان می‌داد که فرایند خلاقیت در نوشتن چطور پیش می‌رود و تمام پیش‌فرض‌ها را باطل می‌کند. البته این مشق کردن از روی دست کافمن می‌توانست به سرخوردگی منجر شود چون حتی اگر می‌توانستید مانند او ایده‌های دیوانه‌وار را به یک درام حساب‌شده تبدیل کنید، کسی پیدا نمی‌شد که خواهان چنین اثر جنون‌آمیزی باشد!

فقط با هفت، هشت فیلمنامه و البته کلکسیونی از جوایز ریز و درشت، کافمن تبدیل شد به یکی از مهمترین سینماگران معاصر؛ فیلمنامه‌نویسی مولف که هر بار راه تازه‌ای پیدا می‌کند برای به هم ریختن مرزهای عینیت و ذهنیت. داستان‌هایی را که نوشته در حد یک یا دو خط خلاصه و مرور کنید. ایده‌ها به قدری عجیب و غیرمعمول است که گاهی می‌تواند احمقانه باشد، ولی نیست. این نویسنده‌ بدبین و منزوی برای عمیق‌ترین پرسش‌های فلسفی ظرفی از داستان می‌‌سازد یا ایده‌های داستانی‌اش را به قدری بسط می‌دهد که می‌رسد به مباحث هستی‌شناسانه… فرق نمی‌کند، در هر دو صورت نتیجه یکسان است.

چارلی کافمن در پشت‌صحنه دارم به تمام کردن فکر می‌کنم

چند روز دیگر چارلی کافمن ۶۲ ساله می‌شود. برای طرفدارانش که همچنان تصویر یک نویسنده جوان و خجالتی را از او در ذهن دارند، باورکردنی نیست. خودش بهتر از بقیه این واقعیت دردناک را لمس کرده. شاید حتی ترسیده باشد. این را می‌توانید از فیلم آخرش بفهمید که همین چند وقت پیش منتشر شد. انتشار «دارم به تمام کردن فکر می‌کنم» موجب شد که خوره‌های سینما دوباره به یاد این نویسنده نامتعارف بیفتند. اگر به آرشیو فیلیمو هم سر بزنیم، بخش عمده‌ای از آثارش (چه در مقام نویسنده و چه کارگردان) را برای تماشا پیدا می‌کنیم. با این حساب می‌شود دوباره فیلم‌های کافمن را مرور کرد تا ببینیم که آخرین ساخته‌اش با کارهای قبلی چه نسبتی پیدا می‌کند.
پس در ادامه می‌رویم به سراغ کالکشن چارلی کافمن در فیلیمو شات؛ یک تور سینمایی برای تماشای تعدادی از عجیب‌ترین فیلم‌های دو دهه اخیر.


۱- اقتباس محصول ۲۰۰۲

شاید خیلی‌ها با این ایده موافق نباشند اما باور کنید که بهترین و کامل‌ترین آثار کارنامه‌ چارلی کافمن و اسپایک جونز طی همکاری‌های آن‌‌ها با همدیگر خلق شده؛ ذهن مفهوم‌گرای کافمن هیچ‌وقت مترجم و تصویرسازی بهتر از جونز پیدا نکرده، حتی در تجربیات کارگردانی خودش؛ اسپایک جونز هم هیچ‌وقت فیلمنامه‌ای بهتر از نوشته‌های کافمن را نساخته، حتی فیلمنامه‌های خودش. در «جان مالکوویچ بودن» و «اقتباس» جهان شخصی کافمن و پیچیدگی‌های معنایی مدنظرش ابعاد و جنبه‌های دیگری هم پیدا می‌کند، تا جایی که در نگاه دوباره ممکن است «جان مالکوویچ بودن» فیلمی در نقد سرمایه‌داری به نظر برسد و «اقتباس» فحش‌نامه‌ای علیه فرایند فیلمنامه‌نویسی در هالیوود!
در «اقتباس» یا «Adaptation»، پیچیدگی حتی پیش از رسیدن به طرح داستان و در مرحله خلق ایده نمود پیدا کرده. چارلی کافمن واقعی استخدام شده بود تا بر اساس کتاب غیرداستانی «دزد ارکید» فیلمنامه‌ای اقتباسی بنویسد. نمی‌تواند و به بن‌بست می‌خورد. در عوض تلاش نافرجام خود برای این اقتباس را تبدیل می‌کند به فیلمنامه‌ای با نام «اقتباس» که در آن نسخه‌ای خیالی از چارلی کافمن برای اقتباس از کتاب «دزد ارکید» استخدام شده و تلاش می‌کند تا بیرون بیاید از بن‌بست خلاقانه‌ این اقتباس و فیلمنامه را کامل کند. فیلمنامه کامل نمی‌شود مگر زمانی که کافمنِ خیالی به رازهایی از نسخه‌ خیالی نویسنده کتاب پی می‌برد! ضمنا، کافمن در «اقتباس» یک برادر دوقلوی خیالی دارد که به او در نوشتن فیلمنامه کمک می‌کند و به طرز مضحکی در عنوان فیلمنامه واقعی نام این برادر خیالی آمده و ازش تشکر هم شده!

جدای از این پیچیدگی‌های زبانی و بیانی که موقع تماشای فیلم شاید حتی متوجهش هم نشوید، «اقتباس» به طرزی عریان نشان می‌دهد که چطور هر شکلی از فرایند آفرینش در حیات بشری به نوعی تلاش برای کسب لذت و وجد است، با از میان برداشتن فاصله‌ میان عینیت و ذهنیت. به زبان ساده‌تر، خلق می‌کنیم تا درونی‌ترین نیازهای وجودی‌مان را ارضا کنیم. «اقتباس» یکی از عجیب‌ترین و پیچیده‌ترین فیلمنامه‌های تاریخ سینماست که ظاهرا فرق چندانی با یک درام متعارف ندارد. برای کشف این پیچیدگی دوباره ببینیدش.

فیلم اقتباس در فیلیمو

«اقتباس» و ۹ فیلم معروف دیگر که پرده سومشان قادر است نظر بیننده را تغییر دهد


۲- اعترافات یک ذهن خطرناک محصول ۲۰۰۲

فکرش را بکنید، یک مجری تلویزیونی که بابت اجرای مسابقه‌های مسخره شناخته می‌شود، زندگی پنهانی سیاهی داشته باشد به‌عنوان یک آدمکش در خدمت سی‌آی‌ای و تازه از زندگی مخفیانه‌اش هم بیشتر لذت ببرد! چاک بریس در زندگی‌نامه‌اش واقعا چنین ادعایی را مطرح کرده، گرچه سی‌آی‌ای هیچ‌وقت زیر بار آن نرفته. هالیوود سال‌ها دنبال ساخت فیلمی بر اساس این زندگی‌نامه‌ی عجیب و غریب بود. قبل از آن که با موفقیت «جان مالکوویچ بودن» به شهرت برسد، چارلی کافمن نوشتن فیلمنامه «اعترافات یک ذهن خطرناک» را شروع کرده بود. بر اساس آنچه که الان از سلیقه و نگاه کافمن می‌شناسیم، احتمالا فیلمنامه‌اش بیشتر بر روی بحران هویت بریس متمرکز بوده. متن چند بار دست به دست شد تا چند سال بعد رسید به جرج کلونی. کلونی هم در اولین تجربه کارگردانی‌اش اصلا چیز دیگری را ساخت که هیچ ربطی به فیلمنامه کافمن نداشت. این را خود کافمن گفته که هیچ‌وقت از همکاری با کلونی راضی نبوده. با وجود این، حتی اگر نسخه نهایی «Confessions of a Dangerous Mind‎» را جزو تالیفات نویسنده حساب نکنیم، مثل سایر کارهای جرج کلونی در مقام کارگردان فیلم جذاب و قابل‌اعتنایی است که موقعیت‌های عجیب و غریب کم ندارد. فیلم نسبت به فیلمنامه عینی‌تر شده و نسبت به جهان ذهنی شخصیت اصلی مبهم نیست، در عوض بازی با مولفه‌های ژانر را پیش گرفته. بد هم پیش نرفته.

۳- درخشش ابدی یک ذهن پاک محصول ۲۰۰۴

احتمالا محبوب‌ترین فیلمنامه‌ای که نوشته و یکی از محبوب‌‌ترین فیلم‌های هزاره جدید که خیلی‌ها اعتقاد دارند ژانر عاشقانه را زیر و رو کرده. بهترین اثر کافمن؟ خیلی‌ها چنین اعتقادی دارند که می‌شود در رد یا تاییدش بحث کرد. یکی دیگر از تم‌های مورد علاقه نویسنده اینجا به اوج می‌رسد؛ رابطه. عشق و نفرت توامان از ذات یک رابطه واقعی قابل حذف نیست گرچه خیلی وقت‌ها در داستان‌های عاشقانه نیمه تاریک این رابطه دوسویه را عمدا حذف می‌کنیم و به روایتی رویایی می‌رسیم که خیلی با واقعیت جور درنمی‌آید. عادت کرده‌ایم به شنیدن این روایت دروغین ولی دوست‌داشتنی. کافمن در «درخشش ابدی یک ذهن پاک» تمام فرمول‌ها و کلیشه‌های عاشقانه‌های هالیوودی، و به صورتی کلی‌تر تعریف مصرف‌گرایانه از عشق، را به چالش می‌کشد و همزمان قصه‌ای را روایت می‌کند که تماما در ذهن شخصیت اصلی و خاطراتش می‌گذرد و بیشتر از تمام عاشقانه‌های بازاری می‌تواند به جگر تماشاگرش زخم بزند.

فیلم سینمایی درخشش ابدی یک ذهن پاک

حقیقتی تکان‌دهنده و انکارناپذیر است؛ ما بیشتر از آن که شیفته دیگر شخصیت‌های زندگی‌مان باشیم، تصویری را دوست داریم که ازشان در ذهن خود ساخته‌ایم. کافمن هر بار که به رابطه فکر می‌کند و درباره‌اش می‌نویسد، نمی‌تواند این حقیقت را نادیده بگیرد و برایش افسوس نخورد. افسوس و دریغ در «Eternal Sunshine of the Spotless Mind» به روایتی گرم و شاعرانه منجر شده و معلوم نیست این علاوه بر فیلمنامه چقدر مدیون کارگردانی میشل گوندری است.

«درخشش ابدی یک ذهن پاک» و ۱۷ فیلم فلسفی دیگر؛ لذت تأمل در حقایق عالم


۴- آنومالیسا محصول ۲۰۱۵

انگار که یکی از خطوط داستانی فرعی «جان مالکوویچ بودن»، که در آن شخصیت اصلی کنار خیابان نمایش‌ خیمه‌شب‌بازی بزرگسالانه اجرا می‌کند، تبدیل شده باشد به یک فیلم مجزا! بعد از «سینکداکی، نیویورک» کافمن در نظر خودش شاید بزرگ‌ترین داستان عالم را تعریف کرده بود. کسی نمی‌دانست که بعد از آن برایش چه برگ دیگری باقی مانده که بخواهد رو کند. به مرور زمان اید‌ه‌هایش مدام انتزاعی‌تر و به مدیوم مکتبوب نزدیک‌تر شد. در نتیجه مهم‌ترین تالیفات به ثمر رسیده‌اش در سال‌های اخیر یکی «آنومالیسا» یا «Anomalisa‎» است که در قالب انیمیشن ساخته شده و دیگری رمان «مورچه‌وار» (با عنوان اصلی Antkind) که چند ماه قبل به چاپ رسیده. هیچکدام از این دو متن قابل تبدیل به زبان تصویر نیستند، حداقل به شکل مالوف‌اش. خوشبختانه فرم انتخاب شده برای انیمیشن «آنومالیسا» بهترین و شاید تنها راه ممکن برای روایت چنین قصه و تجربه‌ای بوده. اکثرا «آنومالیسا» را کمدی معرفی کرده‌اند، اما بدانید که سخت می‌‌شود به چنین اثری خندید و طنز تلخ آن از نگاه بدبینانه‌ کافمن می‌آید به وضعیت انسانی شخصیت اصلی و استعاره‌ای که در پی آن بوده؛ از تنهایی گریزی نیست.

آنومالیسا در فیلیمو

«آنومالیسا» و ۹ فیلم عاشقانه ترسناک دیگر؛ سمت تاریک چهره عشق


۵- دارم به تمام کردن فکر می‌کنم محصول ۲۰۲۰

آخرین نوشته و ساخته کافمن که به لطف نت‌فلیکس حسابی دیده شده و واکنش‌های متفاوتی را به همراه داشته. با اینکه فیلمنامه اقتباسی از رمانی با همین نام است، به راحتی در کنار دیگر آثار مولف بدبین هزاره جدید قرار می‌گیرد و تمام تم‌ها و ایده‌های محبوبش را در خود دارد: حسرت، رابطه، جهان ذهنی و پیچیدگی در روایت. پیچیدگی فیلم آخر در مقایسه با کارهای قبلی به شکل عامدانه‌ای ساده‌فهم شده، شبیه پازلی که تمام راهنمایی‌های لازم را در گوشه و کنار آن گنجانده‌اند تا مخاطب تصور کند که به تنهایی از پس حل یک معمای سخت و لاینحل برآمده. همان‌طور که عنوان فیلم ترجمه‌های متعددی دارد، برای داستان آن هم تاویل و تفسیرهای مختلفی پیدا می‌کنید، اما نهایتا تمام راه‌ها به یک جا ختم می‌شود؛ برای انسان چیزی غیر از ذهنش وجود ندارد. هرچقدر هم که تلاش کنی برای تغییر دنیای بیرونی، نهایتا در جهان ذهنی‌ات تنها می‌مانی با تمام دردها، رنج‌ها، خاطرات و کابوس‌هایی که هیچ‌وقت رهایت نمی‌کنند.

«دارم به تمام کردن فکر می‌کنم» یا «I’m Thinking of Ending Things»، کلیدی است برای ورود به جهان ذهنی چارلی کافمن و فهمیدن ابهام‌های درک‌ناشده‌ دیگر آثارش، در عین حال دستاورد تازه‌ای ندارد و به طرز نگران‌کننده‌ای هم بدبینانه و ترحم‌برانگیز از کار درآمده. شاید اگر مرور فیلم‌های کافمن را از آخر شروع کنید و به عقب برگردید، تجربه جذاب‌تری بشود. درست مانند همان ترفندهایی که خودش در روایت برای فرار از واقعیت تلخ و ناگزیر به کار می‌گیرد.

دارم به تمام کردن فکر می‌کنم در فیلیمو

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

1 دیدگاه
  1. سین می‌نویسد

    «سینکداکی، نیویورک» قطعاً یکی از بهترین فیلم های قرن ۲۱ هستش و عجیبه که اینجا جاش خالیه!

fosil