برای کشف بازیگران بااستعداد و آیندهدار در سینمای ایران، جایی بهتر از جشنواره فیلم فجر پیدا نمیشود. جشنواره امسال هم با وجود بیحاشیه و بیسروصدا بودن، کشف کم نداشته؛ حداقل درزمینه بازیگری.
برای کشف بازیگران بااستعداد و آیندهدار در سینمای ایران، جایی بهتر از جشنواره فیلم فجر پیدا نمیشود. جشنواره امسال هم با وجود بیحاشیه و بیسروصدا بودن، کشف کم نداشته؛ حداقل درزمینه بازیگری.
تا به اینجا، نُه فیلم در پردیس ملت برای اهالی رسانه به نمایش در آمده و در میان این فیلمها میتوان به سه بازیگر اشاره کرد که شاید چندان بهاندازه ستارههای سرشناس سینمای ایران برو و بیا نداشته باشند، اما بازیهایشان میتواند در جمع بهترینهای جشنواره قرار بگیرد و اگر داورها کمی تعارفات معمول را کنار بگذارند، حتی مدعی نامزدی جایزه باشند. بازیگرانی که میتوانند به سینمای ایران رنگ و بوی تازهای تزریق کنند.
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره بازیگران کشفشده در جشنواره فجر امسال، با فیلیمو شات همراه باشید.
مریم مقدم در فیلم قصیده گاو سفید
شاید او را با «پرده» ساخته جعفر پناهی یا «احتمال باران اسیدی» ساخته بهتاش صناعیها به یاد داشته باشید اما «قصیده گاو سفید»، نقطه عطفی برای او و بازی بازیگران زن در تمام این سالهاست. مقدم، نقش زنی را بازی میکند که میفهمد همسرش را بهاشتباه اعدام کردهاند. فیلم رویکردی احساساتزده به ماجرای او و دختر ناشنوایش ندارد. دردناکترین صحنهها با تسلط بازیگر بر کُنش و واکنش حسی، به نمونههایی مثالزدنی از کنترل حس در بازیگری تبدیل شدهاند؛ برای مثال، صحنه حلقه زدن اشک در چشم و البته گفتگو با دختر خردسال درباره پدرِ ازدسترفته، ستودنی اجرا شدهاند. جدا از اینها، تسلط مقدم در اجرای اَعمال روزمره و بهظاهر بیاهمیتی چون ایستادن، نشستن، گوش دادن و لبخند زدن، بار دیگر اهمیت حرف بیلی وایلدر درباره جک لِمون را به ما یادآوری میکند: «بازیگر خوب کسی نیست که خوب گریه کند و فریاد بزند؛ بازیگر خوب کسی است که باورپذیر بایستد، باورپذیر لباسش را تنش کند و باورپذیر از اتاقی خارج شود. جک لمون، همه اینهاست.» بازی مریم مقدم در «قصیده گاو سفید» بهترین نمونه برای تبیین حرف وایلدر است؛ سیمرغ نقش اول زن؟ چراکه نه.
مهدی حسینینیا در فیلم شنای پروانه
اگر «شنای پروانه» را با بازی امیر آقایی در نقش گندهلاتی به نام هاشم تبلیغ کردهاند و او را بهعنوان مظهر فیلم دیدهاید، بعد از تماشای فیلمِ محمد کارت احتمالاً به این نتیجه میرسید که (به قول لاتهای درون قصه) «نفرِ یک» یا «بُزُرج» فیلم، بازی مهدی حسینینیا در نقش مصیّب است؛ لاتِ شماره دوی «شنای پروانه»، شما را غافلگیر خواهد کرد. حسینینیا چنان در نقش فرو رفته که ممکن است خیال کنید نابازیگری است که از کف درگیریها و مجلسهای عیش و نوش گندهلاتهای جنوب شهر پیدایش کردهاند؛ او شخصیتی چندوجهی را چنان حسابشده و با کمترین جلوهگری (به لحاظ قوس شخصیتی و نه لاتبازی) بازی کرده است که میفهمیم چطور میشود «شماره دو» بود اما بزرگتر از «یک»ها عمل کرد. مهدی حسینینیا بعد از تئاتر و چند نقش فرعی در فیلمهای سینمایی (از جمله نقش حسن گاوی در «متری شیشونیم») حالا با مصیّب میتواند یکی از کاندیداهای جدی سیمرغ نقش مکمل مرد باشد.
میرسعید مولویان در فیلم «تومان»
تئاتربازها سالهاست که او را میشناسند؛ حالا نوبت سینماروها رسیده است. فیلم مرتضی فرشباف درباره طی شدن ره صدساله در یک شب، تا حد زیادی به شخصیت اولش یعنی داوود (با بازی مولویان) متکی است. او باید بارِ ۱۳۰دقیقهای فیلم را به دوش بکشد. مولویان، شخصیت درجهیک فیلم را در مراحل مختلف قصه، طوری به تصویر میکشد که لحظهای احساس نمیکنید بازیگر دیگری میتوانست این نقش را بازی کند. داوودِ نحیف و بیپول، همانقدر درست درآمده که داوودِ خوشپوش و مرفّه؛ او که در جگرکی نژادپرست است و در خانه، جانش برای برادر کوچک درمیرود. او که نمایش رفاه یکشبهاش و تظاهرش به پدرخوانده قماربازها بودن، ایرانیترین شکل «خرپولِ تازهبهدورانرسیده» است و کشمکش درونیاش بر سر لذت از ثروت بادآورده و خانوادهٔ بربادرفته به بهترین نحو، بیرونی میشود (مثلاً بازی او در صحنه پلیاستیشنبازی و دیالوگ «پاز نکن» که بیش از عربده کشیدن مدیون نگاه خیره شخصیت به تلویزیون است). فیلم منحصربهفرد فرشباف را ببینید و نام میرسعید مولویان را به خاطر بسپارید؛ سیمرغی هم اگر روی دوشش نشست، فبها المراد.