بررسی فیلم من مادر هستم؛ سیمای فرشته یا سایه شیطان؟
«من مادر هستم» فیلمی است که در آن طنین صداهایی آشنا را میشنویم.
«من مادر هستم» فیلمی است که در آن طنین صداهایی آشنا را میشنویم؛ این اثر علمی- تخیلی مجموعهای از ایدهها و استعارهها را مانند تکههای لحافی چهلتکه به هم میدوزد. هرکدام از این تکهها، هویتی جداگانه دارند اما در بررسی فیلم من مادر هستم درمییابیم که محصول نهایی، جذاب و بهیادماندنی است. هر دیالوگی که در این فیلم آمریکایی- استرالیایی میشنویم میتواند ما را به «شماره ۱۰ خیابان کلاورفیلد (Cloverfield Lane 10)» ، «ماه (Moon)»، «Retreat»، «آینه سیاه (Black Mirror)»، «چپی (Chappie)»، «اکس مشینا (Ex Machina)» و هرکدام از سری فیلمهای «نابودگر (Terminator)» ببرد؛ چیزی که درنهایت به ضرر فیلم تمام میشود چون هر صحنه یا دیالوگ، یادآور نمونهای قدیمیتر در پیشینه همین ژانر است.
فیلمنامه، در جایی خارج از دنیای واقعی اتفاق میافتد؛ این موضوع، از همان اولین باری که مایکل لوید گرین (نویسنده) بیننده را با «مجموعه تسهیلات جمعآوری» آشنا میکند، قابلتشخیص است. رباتی که «مادر» نامیده میشود، پس از حادثهای که منجر به انقراض بشر شده است، به ۶۳۰۰۰ جنین انسان دست پیدا میکند؛ او تصمیم میگیرد به یکی از این جنینها زندگی ببخشد. مادر، جنین را پرورش میدهد و نام او را «دختر» میگذارد. او دخترش را با این تفکر پرورش میدهد که تمام دنیا در چهاردیواری آنها خلاصه شده است و بهصورت همزمان، نقش مادر، معلم و مراقب را بر عهده دارد. همهچیز خوب پیش میرود تا زمانی که دختر، به دوران نوجوانی پا میگذارد: او نمیتواند بر کنجکاویاش غلبه کند و فکر اینکه ممکن است دنیا گستردهتر از آن باشد که در اطرافش میبیند، لحظهای راحتش نمیگذارد. رابطه گرم مادر و دختر (با نقشآفرینی کلارا روگارد)، پس از ورود یک زن غریبه (با بازی هیلاری سوانک) دستخوش تغییراتی میشود و کانون امن خانهشان به خطر میافتد.
کاراکتر سوانک، که نام مشخصی ندارد و همهجا با عنوان «زن» خطاب میشود، روایتی کاملا جدید در اختیار دختر میگذارد؛ او به دختر میگوید که رباتها، بههیچوجه قابلاعتماد نیستند و آشوبی که دنیای بیرون را بلعیده، نتیجه مستقیم تلاش آنها برای سرنگونی انسان است. در بررسی فیلم من مادر هستم سپری شدن بخش عمده فیلم به نمایش تلاش دو زن برای قانع کردن کاراکتر دختر جلبتوجه میکند؛ هرکدام آنها میخواهد روایت خودش از زندگی را «واقعی» نشان دهد و صداقت حرفهای دیگری را بهکلی زیر سوال ببرد. دامنه تلاشهای «مادر» و «زن» تا جایی گسترده میشود که حتی تماشاگر را هم درگیر کشف حقیقت میکند؛ بهعنوان بیننده، هر چند دقیقه یکبار از خود خواهید پرسید که «حق با کیست؟» یا «چه کسی راست میگوید؟» اما لوید گرین در پراکندن سرنخها، آنقدر که باید متخصص نیست؛ او در همان اوایل فیلم، با ارائه مجموعهای از افشاگریها، بیننده را درباره قطعیتر بودن یکی از احتمالات مطمئن میکند.
در بررسی فیلم من مادر هستم به کمبود «حس تعلیق» در روایت داستان پی میبریم. گرانت اسپوتوره، بهعنوان یک کارگردان فیلم اولی، عملکردی قابلقبول دارد؛ او اجازه نمیدهد اثرش از ریتم بیفتد اما در بالا بردن ضربان قلب تماشاگر و ایجاد هیجان، چندان موفق عمل نمیکند. داستان، پتانسیل لازم را برای تبدیلشدن به اثری هیجانانگیز دارد اما کارگردان در استفاده از این پتانسیل ناکام میماند. اثر او، در بهترین حالت، بین یک «داستان اخلاقی» و یک «اکشن تریلر» سرگردان است. ایده اولیه، بهاندازه کافی پیچیده و جذاب هست: اینکه آیا یک ربات میتواند با موفقیت یک انسان را پرورش دهد یا نه؛ اما فیلم سرگرم بازی با ایدههای حاشیهای میشود: اینکه چنین اتفاقی چه تاثیری بر روند پیشرفت تکنولوژی خواهد داشت و اینکه در مسیر مادری کردن یک ربات، چه انگیزهها و چه انتظاراتی راهنمای او خواهند بود.
در بررسی فیلم من مادر هستم ، شاهد صحنههایی هستیم که به جزییات جالبی اشاره دارند؛ مانند حرکات آرام و رباتوار دختر در بعضی صحنهها، که نشاندهنده تاثیر تربیت شدن توسط یک ربات بر ناخودآگاه اوست یا تلاش مادر برای ارائه تصویری خونگرم و مادرانه در عین حفظ سبک رفتار و گفتاری که ماهیت او بهعنوان هوش مصنوعی را به ذهن متبادر میکند.
صداپیشگی کاراکتر مادر توسط رز بایرن انجام شده است و همین موضوع را میتوان نقطه قوت این شخصیت دانست؛ بایرن به صدای مادر رگههایی از لطافت و شرارت همزمان را القا میکند و از همین طریق، ماهیت دوگانه این کاراکتر را بازمینمایاند.
بازیگر جوان و تازهکار نقش دختر، اجرایی قوی و بینقص دارد و تماشاگر را به یاد ناتالی پورتمن جوان میاندازد؛ هرچند که ضعف فیلمنامه، در مواردی زحمات او را به هدر میدهد. برای مثال، بهعنوان دختری که توسط یک ربات و در محیطی ایزوله بزرگ شده است (بدون ارتباط با انسانی دیگر و حتی یک حیوان خانگی) و تمام اطلاعاتش از دنیای اطراف به چند نوار ضبطشده از برنامههای تلویزیونی قدیمی محدود میشود، در مواجهه با حرفهای زن، چندان شوکه نمیشود؛ درواقع، فیلمنامه زمینه لازم را برای نمایش مراحل این رویارویی فراهم نمیکند و عمق رویدادی که اتفاق میافتد، در بازی دختر احساس نمیشود.
هیلاری سوانک، بازیگر باتجربهای است. او در مواقعی که بهطورهمزمان قدرت و انعطافپذیری را به نمایش میگذارد، موفقتر ظاهر میشود. در «من مادر هستم»، سوانک قوی و تاثیرگذار است و از پس بازی در نقش زنی که چندان هم قابلاعتماد نیست به خوبی برمیآید.
فیلم «من مادر هستم» توسط نتفلیکس تهیه شده است و در جشنواره فیلم ساندنس حضوری پرسروصدا نداشت؛ اما سازندگان این اثر سینمایی، اعتقاد دارند که فیلم میتواند در کنار همتایان بسیار حرفهایتر و پرهزینهترش در ژانر علمی- تخیلی اکران خوبی را پشت سر بگذارد. پس از بررسی فیلم من مادر هستم ، اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، گرانت اسپوتوره و تیم سازنده تلاش بسیاری کردهاند تا تماشاگران را متقاعد کنند که در حال تماشای یکی از باکیفیتترین نمونههای این ژانر هستند. «من مادر هستم» برگ برندهای در کارنامه اسپوتوره بهحساب میآید و میتواند نویدبخش حضور پررنگ او در پروژههای بزرگ هالیوود در آیندهای نزدیک باشد.
منبع: The Guardian
منآمدم