فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی فیلمی است که نه در کلیت، بلکه صرفا در لحظاتی آن را دوست خواهید داشت. این فیلم شبیه فیلم لئو است.
این فیلمی است که نه در کلیت، بلکه صرفا در لحظاتی آن را دوست خواهید داشت. جو که واکین فینیکس نقش او را بازی میکند، یک مأمور کهنهکار دولتی است که ذهنیات پراکنده او، نمایانگرِ پیشینه او در جنگها و مأموریتهای پیشین اوست. مأموریتهایی که شاید او چندان در آنها موفق نبوده است. اکنون رئیس او (که چندان هم رابطه رئیس و مرئوسی با او ندارد و جو هنگام مواجهه با او بیشتر شبیه به یک شرخر میشود.) به او مأموریت میدهد که دختر سناتور واتو را نجات دهد. جو که اصرار دارد خشونتش را به رخ تماشاگر بکشد، به جای سلاح گرم، سلاحی سرد انتخاب میکند و وارد مأموریت تازهاش میشود. او به آسانی و بدون هیچ مانع دراماتیک، موفق میشود دختر سناتور را از چنگ گروگانگیران نجات دهد. نینا، دختر سناتور، که از جهات بسیاری شبیه به کاراکتر جو است، حس عمیقی به ناجی خود پیدا میکند و این تازه آغاز ماجرای فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی است.
ما پیش از این نیز شاهد رابطه یک قاتل حرفهای و یک نوجوان در فیلم لئون و پیش از آن در فیلم گلوریا و البته به نوعی دیگر در فیلم ماه کاغذی و دنیای بدون نقص بودهایم. اما فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی ، بیش از هر چیز یادآور فیلم لئون است. چرا که در اینجا نیز دختر چندان کم سن و سال نیست. و قاتل نیز شکلی بسیار حرفهای دارد. همچنین این فیلم هم همچون لئون فیلمی کاراکترمحور است. اما حقیقت اینجاست که فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی نمیتواند پس از لئون چندان جذاب به نظر بیاید. اساسا هر فیلم یا اثر هنریای که نتواند از همتاهای پیشینش گامی پیش تر رود، نمیتواند اثری موفق به شمار آید. لئون و ماتیلدا کاراکترهایی دوستداشتنیتر از جو و نینا هستند. فیلمنامه لئون بسیار دقیقتر و تاثیرگذارتر از فیلمنامه این فیلم است، بازی ژان رنو بهتر از واکین فینیکس است، و میمیک گیراتری هم دارد. بازی و کاراکتر فینیکس در این فیلم، بیش از اندازه ساکت است. این سکوت و سردی بیش از حد کاراکتر جو، آن را تبدیل به کاراکتری دروغین میکند که گویی بیش از آن که خودش باشد، میکوشد ادای برخی کاراکترهای سینمایی را دربیاورد؛ کاراکترهایی همچون کاستلو در فیلم سامورایی که تبدیل به کهنالگوهای گونهای از فیلمها شدهاند. تنها نکته مثبت فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی، نینا است، که هم چهره خوبی دارد و هم بازی بهتری ارائه میدهد، که البته ناتالی پورتمن در لئون نیز چیزی از او کم ندارد و حتی به واسطه پرداخت بهتر کاراکترش در فیلمنامه، بسیار شخصیت سمپاتیکتر و جذابتری است.
اکران آنلاین فیلم پسرکشی | تکرار تاریخ
اما گذشته از قیاس این فیلم، با همتایان بهترش، بیانگیزگی و آشفتگی جو در برخی جاهای فیلم، چندان کار نمیکند. برای نمونه رفتار جو آن جا که میخواهد به همراه جسد مادرش به ته دریاچه برود و خودکشی کند، تا اندازه زیادی در تناقض با رفتاری که چند دقیقه پیش پس از دیدن جسد مادرش در خانه از خود نشان داد، قرار میگیرد. کنشها و رفتار جو در خانه و پرسشهایی که از مرد در حال مرگ، درباره دستوردهنده این ماجرا میکند، نشاندهنده عزم جزم او برای گرفتن انتقام مرگ مادر از مسبب اصلی ماجراست. اما کمی بعد جوری که گویی هیچ رویدادی روی نداده است، او جیبهایش را پر از سنگ میکند تا به همراه جسد مادرش به انتهای دریاچه فرو برود. گذشته از این برای همچون کاراکتری که بارها فکر خودکشی در کنشهای او تداعی میشود، بازگشت از این لحظه چندان باورپذیر به نظر نمیرسد. و این باورپذیری هنگامی که جو، به دلیل نجات نینا و نه به دلیل گرفتنِ انتقام، از خودکشی منصرف میشود دوچندان میشود. البته باید اشاره کرد که حسیترین تصاویر فیلم، در همین قسمت دریاچه خلق شدهاند.
نقد فیلم سال دوم دانشکده من | چالش دختر بودن
مهمترین نقطه قوت فیلم تو هیچ وقت واقعا اینجا نبودی موزیک فیلم است که به دلیل رویکرد نسبتا متفاوتش، نیازمند توجه و بررسیِ تخصصی است. فضایی که موزیک در فیلم ایجاد میکند، خاص خودش است و حتی بیش از فیلمنامه و کارگردانی، در ساختن و پرداختن کاراکتر جو و فضای فیلم، ایفای نقش میکند. جانی گرینوود، آهنگساز فیلم، که یکی از اعضای بند ریدیوهد (Radiohead) است و پیشینه پر و پیمانی در ساخت موزیک ویدیو و موزیک فیلم دارد، گرچه موفق نمیشود یک کلیت منسجم در فضای موزیک فیلم ایجاد کند، اما این عدم انسجام در کار او با کمی چشمپوشی، چه بسا بتواند گامی پیشتر از انسجام شمرده شود. و رویکرد متفاوت او، که البته نیازمند بررسی و غور بیشتر و تخصصیتری است، چه بسا گامی رو به جلو در موزیک فیلم باشد. رویکردی که البته پیش از این در فیلمهایی نظیر لئو نیز شاهد شکل ساده و نه چندان پیشرفته آن بودهایم.