فیلم «یک روز سفید سفید» با چشماندازی وسیع آغاز میشود: در روزی مهآلود که تشخیص افق ممکن نیست، یک اتومبیل مسیری مارپیچ را در دوردستها طی میکند؛ تصویری که در نهایت به تراژدی ختم میشود.
فیلم یک روز سفید سفید با چشماندازی وسیع آغاز میشود: در روزی مهآلود که تشخیص افق ممکن نیست، یک اتومبیل مسیری مارپیچ را در دوردستها طی میکند؛ تصویری که در نهایت به تراژدی ختم میشود. این صحنه، بهنوعی خلاصهای از داستان فیلم است: فیلمی دربارۀ مرگ شفافیت و صمیمیت که در اثر سرگردانی در غم و پوچی درونی ایجاد میشود. هرگاه مردم بهطور معمول از مواجهه با احساساتشان ناتوان میشوند، این حس را تجربه میکنند. گاه در فیلم احساس میشود که کارگردان فیلم، هلینور پالماسون، در قبال کُندی روایت خود با مماشات برخورد میکند، اما اینگوار سیگوردسون (در نقش اینگیمونرو) در پایانبندی قوی و ویرانگر فیلم بهراحتی همهچیز را به چالش میکشد. شاید بتوان گفت تا رسیدن به این سرانجام زمان زیادی طول میکشد، اما در عوض ضربۀ نهایی بسیار کاری خواهد بود.
نقد فیلم به هوای دزدیدن اسب ها | مهمترین محصول سینمای نروژ در سال ۲۰۱۹
سیگوردسون در نقش اینگیمونرو، افسر پلیسی میانسال است که نوهای هشتساله دارد. او چندان پیر نیست که ازکاراُفتاده باشد، ولی بهعنوان یک پدربزرگ به اندازۀ کافی از دوران جوانی فاصله گرفته است. آنها در سواحل شرقی ایسلند در منطقهای خالی و دورافتاده زندگی میکنند و پدربزرگ در اوقاتفراغتش به ساخت خانه مشغول است. او مردی جدّی است و خود را متعهد به انجامدادن تعهداتش میداند، اگرچه هنوز با غم ازدستدادن همسرش دستوپنجه نرم میکند؛ همسری که در صحنۀ آغازین فیلم در فضایی مهآلود، از صخرهای سقوط کرده است. اینگیمونرو بهندرت دربارۀ همسرش صحبت میکند، اما سیگوردسون در این نقش، بهخوبی، حضور خاطرات همسر ازدسترفتۀ او را در زندگی روزانۀ اینگیمونرو به تصویر میکشد. شاید همین احساس نیاز به خانواده است که او را به ساختن خانه ترغیب میکند؛ خانهای که امیدوار است روزی دختر و نوهاش در آن زندگی کنند. اما شاید این کارِ سخت هدف دیگری نیز داشته باشد؛ ما انسانها گاه سعی میکنیم با کار بدنی برای زخمهای روحیمان مرهمی فراهم کنیم، چنان که کارهای سخت فیزیکی باعث آسانتر به خواب رفتن میشوند. با این همه، اینگیمونرو مدعی است که مشکلی در خوابیدن ندارد، اما بهنظر میرسد که حقیقت چیز دیگری باشد.
نقد فیلم شعله ور : روایتی متفاوت از سرانجام مردی شکست خورده
در ادامۀ داستان، ناگهان همهچیز تغییر میکند؛ اینگیمونرو متوجه میشود که همسرش با یکی از آشنایان او سروسری داشته است و بدتر آنکه در شهری به آن کوچکی خبرها خیلی زود پخش میشود. اینگیمونرو برآشفته فکر میکند که آیا برای همسرش کافی نبوده است؟ او در گفتوگو با یکی از دوستانش میگوید که هیچگاه به همسرش خیانت نکرده است. او در این گفتوگو میکوشد دریابد چرا همسرش با مردی دیگر وارد رابطه شده است. البته او خشم و غمی عمیق به «آن دیگری» را در خود حس میکند و بدین ترتیب، ناگهان فیلم به داستانی از کینه و انتقام بدل میشود. البته با توجه به ژانر فیلم، این کینه و انتقامجویی بیش از آنکه عملی باشد، فیلسوفانه است و از منظر وجودی، به این مسئله نگریسته میشود. او هم یک افسر پلیس است که با توجه به حرفهاش تمایل دارد مسائل را منطقی حل کند و هم مردی عملگراست، چنان که آستینهایش را برای ساختن یک خانه بالا زده؛ این خصوصیات هیچیک از آنچه را در درون او میگذرد التیام نمیبخشند. بنابراین پرخاش میکند و چنان فضای پرتنشی بهوجود میآورد که بعضی از صحنهها مانند جادۀ مهآلود ابتدای فیلم غیرقابل پیشبینی میشوند.
کارگردان فیلم، هلینور پالماسون، هنرمندانه توانسته بین زندگی عادی قهرمانش با روانِ پریشان و غمگین او تعادل برقرار کند. دوربین به کرات در صحنهها جابهجا میشود و بر اتفاقات ناخوشایندی که دخترک نوۀ اینگیمونرو شاهد آنهاست تأکید میکند. تدوین درخشان فیلم نیز در ایجاد تضاد در اشیا با تصاویری ناشی از شکست نور بسیار موفق است؛ شکستی که گویی تداعی شکست هرروزۀ روح انسانها در گذاری غمبار از بدیهیات و ناهمواریهای زندگی است. حتی صحنۀ آغازین فیلم نیز با تصاویری از خانه در ساعات مختلف روز در فصلهای گوناگون دنبال میشود که با نورپردازیهای متفاوت به زیبایی جلوه میکند. نکتۀ جالب دیگر آنکه پس از صحنۀ مرگ نیز شاهد یکی دیگر از صحنههای عادی فیلم هستیم که انگار فریاد میزند زندگی بدون توجه به مرگ همچنان ادامه دارد!
از صحبت دربارۀ پایان نهایی فیلم خودداری میکنیم؛ اما باید گفت روند روبهجلوی فیلم در روایت داستان بسیار تأثیرگذار است؛ فیلم «یک روز سفید سفید»، مردی را به تصویر میکشد که پس از پیچوخم فراوان قادر است لحظات زیبایی از گذشتهاش را بهخاطر آورد و احساساتی را در خود بیدار کند که فکر میکرد هیچ وقت در او وجود نداشتهاند؛ انگار که آن مه درهمپیچیده، در نهایت در روشنایی آفتاب محو شده باشد.
منبع: Roger Ebert
فیلم خوبی بود