نقد و بررسی فیلم ساعات تابستانی

یکی از هنرنمایی‌های به‌یادماندنی این بازیگر فرانسوی در فیلم «ساعات تابستانی» رقم خورده است.

به‌عنوان یک بازیگر، ژولیت بینوش شباهت زیادی به آب دارد؛ واکنش‌های او سیال، ابتدایی و اغلب سیلابی هستند. بینوش با بازی در فیلم «قرار ملاقات» اثر آندره تشینه شهرت بسیاری یافت؛ ناامیدی او برای رسیدن به استقلال و بازی با چهره اش هنگامی‌که بین دو خواستگار به تردید می‌افتد، تماشاگر را مجذوب خود می‌کرد. همکاری با لئوس کاراکس و کریشتوف کیشلوفسکی، او را به سمت نقش‌هایی با روانشناسی پیچیده سوق داد. بینوش با خوش طبعی و سرزندگی توانست عمق این شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. یکی از هنرنمایی‌های به‌یادماندنی این بازیگر فرانسوی، در فیلم «ساعات تابستانی» رقم خورد که در فیلیمو شات به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.


ژولیت بینوش برای نشان دادن عواطف گیج‌کننده شخصیت‌های لجوج، سردرگم و ناامید تلاش زیادی کرده است: بازی در طیف متنوعی از نقش‌ها، از بورژوازی مضطرب («پنهان» و «کپی برابر اصل») و سبک‌های بی‌قاعده («ما لوت»، «حیات والا»)، تا فیلم‌های که منجر به شهرت او شدند («بیمار انگلیسی» و «شکلات») و فیلم‌های عاشقانه (به‌طور ویژه فیلم «دن در زندگی واقعی»)، نشان می‌دهد که او همیشه از لحاظ عاطفی در دسترس بوده و نمایشی عمیق و حیرت‌آور از انسانیت ارائه داده است. این ویژگی‌ها، او را از یک بازیگر در سینمای ملی به ستاره‌ای ماندگار در سینمای جهانی تبدیل می‌کند.

یکی از هیجان‌انگیزترین همکاری‌های ژولیت بینوش با اولیویه آسایاس بوده است. اولیویه برای دستیابی به یک نتیجه سریع و بازیگر محور، اهمیت زیادی به رفتار خودجوش بازیگران می‌داد. در اوایل دوران کاری آسایاس، دنیس لنوا به‌عنوان فیلمبردار با او همکاری می‌کرد؛ این دو با اضافه کردن نورپردازی به سقف، جان دوباره‌ای به سبک جان کاساوتیس بخشیدند. در این سبک، بازیگران قادر هستند آزادانه و بدون محدودیت، در محیط فیلمبرداری حرکت کنند. حرکت آزادانه باعث شد این فکر به ذهن او خطور کند که در برخی نماها، شخصیت‌ها را با دوربین روی دست دنبال کند.

فیلم ساعات تابستانی

در فیلم «ایرما وپ» ما مگی چونگ را در حال پرسه زدن در هتل با لباسی گربه‌ای می‌بینیم. در فیلم «تمیز» نیز مگی چونگ، با همین سبک در یک رستوران چینی به تصویر کشیده شده است. در فیلم «مأمور خرید شخصی» کریستن استوارت در یک خانه خالی و کهنه که احتمالاً توسط ارواح تسخیرشده، سرگردان است. دوربین، به‌عنوان یک روح پلید عصبانی، شخصیت‌ها را با کنجکاوی مهربانانه دنبال می‌کند. این سبک فیلمبرداری، در اکثر فیلم‌های آسایاس مشهود است. «مأمور خرید شخصی» با علاقه ما به کشف شخصیت‌ها همراه با استوارت شکوفا شد. ایده فیلم «ابرهای سیل ماریا» نیز از سوی بینوش به آسایاس ارائه شد.


نقد و بررسی فیلم سینمایی کوایدان


فیلم ساعات تابستانی محصول سال ۲۰۰۸، اولین همکاری بینوش و آسایاس است؛ پس از این فیلم، آنها در «ابرهای سیل ماریا» و «زندگی دوگانه» هم با یکدیگر همکاری کردند. هیچگاه تصور نمی‌شد آسایاس، که به‌عنوان یک وقایع‌نویس دقیق در مورد پیامدهای جهانی شدن شناخته می‌شود، مشاهدات خود را در قالب یک فیلم سینمایی درام به تصویر بکشد. چیزی که در ابتدا ممکن است یک حکایت ناخوشایند به نظر برسد، به دلیل ناتورالیسم حاکم بر اجرای بازیگران به یک نمایش حساس، واضح و مصرانه تبدیل می‌شود.

با مرگ مادر یک خانواده فرانسوی، میراث او که بیشتر شامل آثار نقاشی مدرن است موجب درگیری سه فرزندش می‌شود؛ یک برادر و خواهر تصمیم دارند ارثیه را بفروشند اما برادر دیگر قصد دارد آن را به‌عنوان یک میراث فرهنگی در فرانسه حفظ کند. مرگ مادر، موضوع اصلی فیلم نیست؛ بلکه مرگ اصلی خارج از صحنه رخ می‌دهد. روایت داستان به شکلی غیرقابل پیش‌بینی ادامه می‌یابد. بین این سه فرزند، بحث‌هایی شکل می‌گیرد و فرضیات هر یک به چالش کشیده می‌شود و اصولشان تغییر می‌کند. در این صحنه، دوربین در حال حرکت است و مدام تغییر جهت می‌دهد.

ژولیت بینوش نقش یکی از این فرزندان به نام آدرین را ایفا می‌کند؛ این نام، یادآور نام بینوش در دوران نوجوانی است: ژولیت آدرین. هنگامی‌که او را برای اولین بار می‌بینیم، متعجب می‌شویم. دقایق ابتدایی فیلم «ساعات تابستانی»، تلاشی مستمر در جستجوی سکوت است؛ گروهی از کودکان در سرتاسر حیاط بازی می‌کنند و به دنبال پیدا کردن اشیاء پنهان‌شده هستند. سپس به داخل خانه می‌رویم و کلفت خانه را در حال پختن شام می‌بینیم. خیلی زود و بدون هیاهو، با شخصیت‌های اصلی آشنا می‌شویم. فردریک (با بازی شارل برلینگ) سعی دارد یک بطری شامپاین را باز کند. خانه پر از افرادی از نسل‌های متفاوت شده است. بسیاری از مسائل معمولی زندگی، فورا به سوژه فیلم تبدیل می‌شوند.

هنگامی‌که فردریک به همراه شامپاین به حیاط‌خلوت می‌رود، متوجه می‌شویم که در جشن تولد مادرش هلن (با بازی ادیث اسکوپ) هستیم. هنگامی‌که برادرش ژرمی (با نقش‌آفرینی ژرمی رنیر) از جهت دیگری وارد حیاط‌خلوت می‌شود، هلن خاطرنشان می‌کند که از دیدن تمامی فرزندان، به‌ویژه آدرین، در یک مکان خوشحال است. دوربین کات خورده و نمایی که قبلاً برایمان مبهم بود، آشکار می‌شود: بینوش را در یک صندلی راحتی می‌بینیم که پس از سفری بین‌المللی و خسته‌کننده لم داده است.

آدرین یک طراح داخلی در نیویورک است. او توضیح می‌دهد که مسافت طولانی باعث شده که نتواند به‌طور منظم به فرانسه بیاید. همسر فردریک می‌گوید که آنها بیشتر اوقات، اخبارهلن را در مطبوعات دنبال می‌کنند. این موضوع، تجربه شخصی بینوش را یادآوری می‌کند اما بازیگر واکنش خود را در تفکری عمیق و ناگهانی فرو می‌برد: آدرین با لبخندی موضوع را رها می‌کند و بی‌سروصدا به زندگی‌اش در یک قاره دیگر فکر می‌کند.

این تنش را می‌توان نقطه عطفی در ایفای نقش آدرین توسط بینوش دانست: یادآوری و شاید آخرین خداحافظی او با خانه کودکی‌اش. پرداخت شخصیت بینوش باعث می‌شود ما به زمینه کاری خلاق او فکر کنیم. فیلم از ما می‌خواهد تا نه‌تنها بحث پروژه‌های تجاری بلکه پروژه‌های هنری او را نیز در نظر بگیریم. در عوض آن‌که این موضوع به یک دوگانگی تبدیل شود، بینوش و آسایاس سعی دارند نشان دهند که کارشان وجوه تشابهی دارد: بازیگری و کارگردانی، ریشه در تجسم لحظه‌به‌لحظه زمان حال دارد.

بینوش به شکلی هوشمندانه، خود را به متعهد به فرایند کاری می‌داند؛ حتی زمانی که این کار ممکن است به‌راحتی نوشتن چک دستمزد به نظر برسد. فیلمی مانند «دن در زندگی واقعی» ممکن است به‌عنوان یک ویترین کاری برای او طراحی نشده باشد، اما حتی در آن فیلم هم از صحنه‌های معدود برای خلق شخصیتی که با مالیخولیا دست‌وپنجه نرم می‌کند، بیشترین بهره را می‌برد. از دیدگاه آسایاس این موضوع، صحنه‌ای از فیلم «ابرهای سیل ماریا» را به یاد می‌آورد. جایی که بینوش و استوارت نقش یک بازیگر و دستیار او را ایفا می‌کنند؛ در این صحنه، آنها فیلمی علمی-تخیلی با بازی عجیب کلویی گریس مورتس را تماشا می‌کنند. استوارت استدلال می‌کند که سرزندگی مورتس دلیل موفقیت او است اما بینوش در مضامین غیرواقعی گرفتار شده است.

ویژگی دسترسی عاطفی ژولیت بینوش زمانی به‌طور ویژه برجسته می‌شود که در محیط فیلمبرداری حرکت کند؛ هنگامی‌که دوربین وجدان ناخودآگاه او را در یک محیط هنری به تصویر می‌کشد. آسایاس، کسی که خود را به‌عنوان یک فیلمساز مدرن معرفی می‌کند، سعی دارد این ظرفیت از صداقت هنری را در یک بازار جهانی به تصویر بکشد: از فیلم‌های تبلیغاتی بزرگ گرفته تا آثار طراحی آدرین.

فیلم «ساعات تابستانی»، اثری درباره اجتناب‌ناپذیری حرکت زمان، مردم و صنعت است. با این حال، لحظاتی را به تصویر می‌کشد که در آن‌ها ذات انسان سعی دارد از تغییر طولانی‌مدت اجتناب کند. پروژه فعلی آدرین برای یک مجموعه فروشگاه ژاپنی در مورد طراحی لوازم میز نهارخوری است. او امید دارد که این لوازم، هم ساده و هم کلاسیک باشند: نیمرخی از طراحی‌های معاصر که با حس سنتی بی‌انتها بودن ادغام شده‌اند؛ درعین‌حال، نمونه‌های اولیه طراحی او فاقد این شخصیت است. این تفاوت زمانی به چشم می‌آید که آدرین مجموعه چای‌خوری نقره خانوادگی‌شان را در حیات خلوت هلن پیدا می‌کند. او سینی چای را نگه داشته است؛ یک سینی که سطح آن با خطوط ظریف و منقطعی که از مرکز به سمت بیرون حرکت کرده‌اند، حکاکی شده است. آدرین، رویایی را به خاطر می‌آورد که درباره سینی داشته است؛ حتی پروژه هنر مدرسه‌اش را هم بر اساس بخش‌هایی از این مجموعه چای‌خوری طراحی کرده بود.

اهمیت این مجموعه چای‌خوری، با توجه به اصرار هلن روی این موضوع که مجموعه‌ای بیش‌ازحد قدیمی است و با زندگی آدرین تطابق ندارد و او هیچ‌گاه از آنها استفاده نخواهد کرد، تقابل دارد؛ درواقع، دلبستگی خود هلن به این مجموعه به خاطرات او با عموی محبوبش، پاول برثیر پیوند خورده است. پاول یک نقاش است که دارایی‌هایش بخش عظیمی از املاک خانواده را تشکیل داده‌اند. البته ما تا حدودی با نظر هلن موافق هستیم؛ اما آدرین این حرف را قبول ندارد و هنوز به این مجموعه چای‌خوری دلبستگی دارد. به نظر می‌رسد که او می‌خواهد ریشه و اصلیت خود را حفظ کند. در این بحث، مرگ اجتناب‌ناپذیر هلن نیز مطرح می‌شود؛ اشیاء باقی می‌مانند اما حیاتی که در آنها دمیده شده بود شاید زودگذر باشد.

آدرین امیدوار است که چیزی از میراث خانوادگی‌اش را به ایالات‌متحده بیاورد. هنگامی‌که او و برادرانش فهرست مبلمان و اشیاء هنری هلن را تقسیم می‌کنند، آدرین متوجه می‌شود که می‌خواهد دفترچه یادداشت‌های پاول را در آمریکا بفروشد. او می‌گوید: «خیلی خوب می‌شود که در سرتاسر جهان شناخته شوم.» این موضوعی است که قبلاً مطرح شده بود؛ موضوعی که ممکن است باعث ایجاد احساس گناه شود. ماه‌ها قبل، هلن برای دیدن آدرین به سن فرانسیسکو رفت تا نمایشگاهی از آثار پاول را افتتاح کند. فردریک به‌طور اتفاقی اما با اطمینان، به این نکته اشاره می‌کند که آن سفر شاید آخرین قطره از سلامتی هلن بوده باشد؛ اما آدرین به حرف او اعتراض می‌کند و می‌گوید که آن سفر آخرین فوران انرژی جوانی هلن بوده است. حالا فرصتی برای آدرین به وجود آمده تا با نمایش آثار جدید پاول افتخاری برای خود کسب کند. همچنین این موضوع راهی برای او ایجاد می‌کند تا در فرهنگ جدید خود، تاریخچه خانوادگی‌اش را ارزشمند نگه دارد. آدرین قصد دارد کاتالوگی با عنوان «پیگیری یک اثر» منتشر کند.

اما این امیدی ساده‌لوحانه است: دفترچه یادداشت‌های پاول اگر به آمریکا آورده شوند، تقسیم‌بندی شده و فروخته خواهند شد. بدین ترتیب، مضمون آنها بسته به مالک آنها تغییر خواهد کرد. اگرچه آدرین تاکید می‌کند که دیگر با فرانسه ارتباط برقرار نمی‌کند و حسی نسبت به آن ندارد اما می‌خواهد این بخش‌های ناامیدکننده زندگی خود را حفظ کند. برخی صفحه‌ها، مسائلی خصوصی را مطرح کرده‌اند که مردم از آن آگاهی ندارند. آدرین باید به‌تدریج درک کند که نمی‌تواند این خاطرات را از تهاجم دنیای واقعی در امان نگه دارد. ما این بار عاطفی را با بازی حیرت‌انگیز بینوش به خوبی درک می‌کنیم.

در فیلم «ساعات تابستانی»، هنگامی‌که آدرین به مراسم آماده‌سازی و خاکسپاری هلن می‌رود، خیلی زود از شوک بی‌حسی خارج می‌شود و گریه می‌کند. اگرچه او سعی داشت کنترل خود را حفظ کند اما این درد بر او غلبه کرد. در این صحنه، بینوش در آسیب‌پذیرترین وضعیت خود قرار دارد. او بی‌آنکه کلامی بگوید شفافیت و پیچیدگی خود را به تصویر می‌کشد. هنگامی‌که توهماتش به چالش کشیده می‌شوند و قدرت دفاعی‌اش در هم می‌شکند، در دسترس بودن عاطفی به‌خودی‌خود گویای همه‌چیز است.
این موضوع، در سکانس محوری فیلم نیز مشهود است. آدرین تصمیم می گیرد تا خانه را بفروشد؛ پس از آن که ژرمی برنامه ریزی می کند تا به چین باز گردد، ترس وجود فردریک را فرا می گیرد زیرا حس می کند که این آرامش قبل از طوفان است. سپس آدرین می خندد: از ته دل و شفاف، طوری که تنش را کم می کند.

پس از یک وقفه، آدرین موضوع رابطه خود با ویراستار یک مجله اینترنتی اهل کلرادو به نام جیمز را مطرح می‌کند. کایل ایستوود بازی کوتاه اما فوق‌العاده‌ای در نقش جیمز ارائه داده است. آدرین اعلام می‌کند که آنها قصد دارند ازدواج کنند. این خبر موجب می‌شود برادرانش او را مورد سرزنش قرار دهند، زیرا اولین ازدواج او نیز بدون فکر انجام شده بود. آدرین به نظر آنها اهمیتی نمی‌دهد و بی‌پروا به انجام خواسته‌هایش می‌پردازد. سپس دوباره به بحث فروش خانه بازمی‌گردد. آدرین اعتراف می‌کند که نمی‌خواهد کسی باشد که ارتباط را قطع می‌کند، اما بر این تصمیم استوار است. بینوش، حتی زمانی که غیرواقعی بودن مضامینی با ابعاد گسترده را به تصویر می‌کشد، نمایش خود را در زمان حال و عمیقاً درونی ارائه می‌دهد؛ این ویژگی اگرچه در مدتی کوتاه نشان داده می‌شود اما بسیار ارزشمند است. بازی ماهرانه ژولیت بینوش، بدون شک یکی از نقاط قوت فیلم «ساعات تابستانی» محسوب می‌شود.


منبع: Reverse Shot

نظر شما چیست؟

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

از اینکه نظرتان را با ما در میان می‌گذارید، خوشحالیم

fosil