با تماشای تریلر یا تیزرهای تبلیغاتی فیلم حصار با عنوان اصلی Vivarium نمیتوانید تشخیص دهید که فیلم ترسناک است یا کمدی؛ فیلمی از یک کارگردان تازهکار با حضور دو بازیگر سرشناس یعنی جسی آیزنبرگ و ایموجن پوتس در نقشهای اصلی. زوج جوانی برای بازدید از یک خانه به شهرکی نوساز و ناشناخته میروند اما دیگر هیچوقت نمیتوانند از این خانه بیرون بیایند و مجبور میشوند که به یک زندگی غیرطبیعی و عجیب در آنجا تن دهند. نهفقط در شروع، بلکه حتی پس از تماشای فیلم هم حس مشخصی نسبت به آن نخواهید داشت. شاید تصور کنید که یک زندگی بیدردسر و بدون دغدغه ایده جذابی است، اما ویواریوم در عمل نشان میدهد که این ایده چیزی بهجز یک کابوس نخواهد بود. در نقد و بررسی فیلم ویواریوم با فیلیمو شات همراه باشید.
ویواریوم یک عبارت کلی به معنای محل زیست است و عموماً برای اشاره به محفظههای شیشهای، مانند آکواریوم، بهکار میرود؛ محفظههایی که یک زیستگاه کوچک، کنترلشده و قابلمطالعه را برای گونههای مختلف جانوری فراهم میکنند. عنوان فیلم خیلی زود ایده اصلی آن را آشکار میکند: اینکه برش زدن بخشی از زندگی روزمره انسانی و حفظ آن در محیطی ایزوله و بدون هرگونه ارتباط با جهان حقیقی، تا چه حد میتواند رمز و رازهای حاکم بر هستی را یادآور شود؛ نکاتی که زیر بار روزمرگی، بیتفاوت از کنارشان عبور میکنیم. انگار که هستی ترفندهای ریزودرشت زیادی دارد تا از مفهومی به نام حیات حفاظت کند. موجودات زنده هم بدون آنکه بدانند مهرههای این بازی هستند نقش خود را ایفا میکنند و بعد نوبتشان تمام میشود؛ ایدهای هولناک و عجیب که شاید کمتر به آن فکر کردهایم.
بررسی فیلم درساژ در جشنواره برلین؛ بیتابی دخترک سوارکار
در فیلم ویواریوم زوجی که به این زندگی ناخواسته تبعیدشدهاند، هرچه بیشتر به سرنوشت محتوم و ناگزیر خود آگاه میشوند، کمتر اثری از عقلانیت و شور زندگی را در خود میبینند. بیهودگی تا جایی پیش میرود که دیگر مرگ نسبت به زندگی هیچ ارجحیتی نداشته باشد.
ویواریوم ایدهها و پدیدههای مختلفی را در پس مضامین ادبی، هنری و فلسفی به یاد میآورد. مثلاً، اسطوره سیزیف در اساطیر کهن یونانی؛ مردی که از سوی خدایان محکومشده به بالا بردن بیپایان سنگی از دیواره یک دره و سنگ در پایان روز به پایین میغلتد و دوباره روز از نو و روزی از نو. یا نقاشیهای موریس اشر که بر پایه الگوهای تکرارشونده ریاضی و حلقههای ناممکن شکلگرفتهاند و خیره شدن به آنها شبیه حل کردن یک معمای ناتمام است. حالا که بحث بازی و معما پیش آمد، میشود به نمونه مدرن و متأخری مثل سری بازیهای کامپیوتری سیمز هم اشاره کرد؛ یک بازی ویدیویی که در آن شما کنترل زندگی یک انسان را بر عهده میگیرید و گاه با دخالت در مسیر این زندگی روزمره، میتوانید اراده و اختیار شخصیت بازی را هم بیتأثیر کنید.

وقتی با قصهای از جنس «ویواریوم» به مدیوم سینما میآییم، قضیه با مثالهای قبلی فرق میکند. از سیزیف گرفته تا سیمز، همواره با نگاهی بیرونی به مسئله مواجهیم که از موقعیت در نظر گرفتهشده بهعنوان مثالی برای بیان بهتر یک مفهوم استفاده میکند؛ دیگر برایمان مهم نیست که سیزیف در طول شکنجه ابدی و روزانهاش به چه چیزی فکر میکند یا عناصر موجود در نقاشیهای اشر نسبت به وضعیت خود، آگاهی دارند یا نه. اما وقتی به تماشای فیلم «ویواریوم» مینشینیم، این بار همراه با شخصیتها در دل موقعیت گرفتار میشویم و جنون و تباهی را تجربه میکنیم.
مروری بر فیلم سنت فرانسیس | هنر زن بودن در دنیای مدرن
ویواریوم اجرایی ساده و جمعوجور دارد و بنا بر اقتضای قصه و ایده، تمام ماجرا در یک محیط ثابت اتفاق میافتد. روی کاغذ، ایده مرکزی فیلم میتواند به یک داستان کوتاه شاهکار و تکاندهنده در ژانر علمی-تخیلی تبدیل شود، اما در ترجمان قصه به زبان سینما، باوجود زمان نمایش نهچندان طولانی، کار تا حدودی به مشکل میخورد. ازآنجاییکه بار معنای استعاری موردنظر بر تمامیت فیلم سنگینی میکند، ما چندان به شخصیتها نزدیک نمیشویم و روایت طوری پیش میرود که واکنش شخصیتها به اوضاع خیلی سریع به انفعالی آزاردهنده تبدیل میشود. احتمالاً در این زمان تماشاگر بیشتر ترجیح میدهد که بهجای سیر تباهی و جنون شخصیتها، از جنبههای معمایی و منطق حاکم بر این محله سر دربیاورد یا موقعیتهای نمایشی و انسانی بیشتری را مشاهده کند؛ انتظاری که موقع تماشای ویواریوم کمتر برآورده میشود.
معرفی ۱۰ منتقد سینمایی برتر در تمام ادوار
ویواریوم باوجود ایدهای تکاندهنده که تا ساعتها میتواند سوژهی بحثهای فرامتنی باشد، بیشتر شبیه اپیزودی از سریالهای علمی-تخیلی معروف همچون توایلایت زون و آینه سیاه است که ازقضا به دلیل لوکیشن محدود و ساختار بصریاش، بیشتر مناسب تماشا در قاب کوچک تلویزیون است نه پرده سینما. دیدن چنین فیلم غیرمعمولی، مخصوصاً در روزهایی که مردم جهان بهواسطه حضور در قرنطینه خانگی در حال تجربه شکلهای تازهای از روزمرگی هستند (گاه شبیه به شخصیتهای فیلم!)، اصلاً پیشنهاد بدی نیست.
عوامل فیلم ویواریوم یا حصار
- کارگردان: لورکان فینگان
- فیلمنامهنویس: گررت شنلی
- بازیگران: ایموجن پوتس – جسی آیزنبرگ
- موسیقی: کریستیان آیدنس آندرسن
- ژانر: مهیج و علمی-تخیلی (محصول سال ۲۰۱۹- مدت زمان: ۹۷ دقیقه)

نقد خوبی بود با تشکر از زحمات شما فیلم باز و منتقد هستم بنظر من با فیلم the room قرابتی بلحاظ فیلم شناسی و تلفیق حس موجودیت خواهی د ر حبس و تردید داشت
درود
دیدگاه من به این فیلم از خارج به داخل است.
سیستمی که این زوج جوان را در خود احاطه کرده چه خواصی داره؟
۱-ورود به سیستم به صورت یک فریب اتفاق افتاده
۲-امکان خروج از سیستم برای افراد وجود نداره
۳-مایحتاج افراد بصورت خیلی ابتدایی در دسترس قرار داره! در حد بخور و نمیر! و هیچ خبری از ابتدایی ترین امکانات زندگی وجود نداره .. حتی تلویزیون هم کار نمیکنه!
۴-محدودیت فقط برای افراد هست و بچه ای که خود سیستم به اون زوج میده هیچ محدودیتی در هیچ مسیله ای نداره و حتی در زمان کوتاهی رشد کرد! یه بام و دو هوا!
۵-سیستم بچه ای به زوج داد و قرار شد بعد از بزرگ شدن بچه آزاد بشن! ولی دقیقا خود بچه باعث مرگ زوج شد! سیستم فریبکار و جنایتکار!
۶-تلاش مرد برای یافتن راهی برای رهایی تبدیل به گوری برای خودش و زنده به گور شدن همسرش شد!
***۷-خود بچه با چهره معصوم باعث ایجاد تفرقه بین مرد و زن شد!! و در نهایت مرد بخاطر تنهایی و در گودال خوابیدن ها دچار مریضی و مرگ شد… این نکته بسیار جالبه که با استفاده از معصومیت چهره بچه(مقدسات و مسائل عاطفی) بین مرد و زن(افراد جامعه) جداییو دودستگی انداخته شد و در نهایت این تفرقه باعث مرگ زوج جوان و پیروزی سیستم شد!!
به نوعی میشه سیستم جانی و فریبکار را تشخیص داد که همین سیستم در جوامع داره پیاده سازی میشه و افراد جامعه قربانی سیستم شده و سیستم مستدام میمونه!!
بیش از این از حوصله خارجه
اینایی که شما گفتید بیشتر تعریف مرحله به مرحله فیلم بود تا دیدگاه نسبت به فیلم.
سلام
مرسی بابات نقدی که نوشتید
عالی بود دوست عزیز
توضیح و شاید نقدتان بسیار زیبا بود، مضاف بر اینکه نکته ی جالب موازی بودن زندگی در فضا-مکان متفاوت در منازل دیگری ست که جاری ست و هر کدام پنهان از چشم دیگری
و نکته جالب دیگر پیدا شدن جسد دیگری درون کیسه های مخصوص جسد در گودالی که “تام” حفر کرد
این نشان دهنده ی آن بود که این دور باطل بهمین شکل از قبل نیز ادامه داشته و دارد.
سپاس
ابتدای فیلم مفهوم خود را بسادگی بیان کرد زمانی که جوجه فاخته تخم و جوجه های دیگر را از لانه بیرون انداخت و شروع به بزرگ شدن حتی بزرگتر از پرنده صاحب لانه ، همچنین زمانی که یکی از دانش آموزان از معلمش یعنی شخصیت زن داستان پرسید چرا فاخته این کار را میکند او پاسخ داد این چهره بد طبیعت است در واقع به همان سیستمی اشاره دارد که دوستان در نظرات بیان کرده اند
فیلم ایده جالبی داره، ولی بهیچوجه بدرد یک فیلم با مدت زمان یک و نیم ساعت نمیخوره و مناسب فیلم کوتاه ۲۰-۳۰ دقیقه ایی است.
اکثره تحلیل هایی که درباره فیلم نوشته شده به موضوع روزمرگی و دور باطل پرداختن، با اینکه این موضوع در فیلم کاملاً به چشم میخوره ولی بنظر من اصلاً این موضوع فیلم نیست!
تیتراژ آغازین فیلم که نحوء رشد جوجه کوکو رو نشون میده بطور کامل موضوع فیلم رو در یک دقیقه میگه: “پرورش گونه ایی بیگانه توسط انسان، درحالیکه خودشون از این موضوع بی خبرن”
(کوکو تخم خود را در آشیانهٔ پرندگان دیگر میگذارند تا پرندهٔ صاحب لانه، جوجه را بزرگ کند. کاری که جوجهگذاری انگلی نامیده میشود)
رفتارهای عجیب پسر بچه مثل بزرگ شدن سریع، باد کردن گلو و کتابی با رسم الخط عجیب و غریب همگی حاکی از ماهیت غیرزمینی پسر بچه دارن.
من گمان کردم مرد باعث کشته شدن پرندگان شده و بیان شد این قانون طبیعته و همین اتفاق برای زوج افتاد
زندگی درخلسه،عبادت آدم رو از خلسه درمیاره
من به شدت حس افسردگیگرفتمو بخصوص اینکه قرنطینه و کورونا بسیار شبیه این فیلمه و احساس پوچی میده
مضحک ترین فیلمی بود که در ده سال اخیر دیده بودم!
بنظر من اگه همون اول تام بچه رو میکشد هر دو تاشون آزاد میشدند.
تام بجای کندن زمین اگه دنبال پسر بچه میرفت زودتر به نتیجه میرسید…
متاسفانه نقد فیلمتون کاملا اشتباست
اول فیلم جوجه فاخته رو نشون میده که درون لانه دو پرنده قرار میگیره و مادر غذا میده و خیلی زود بزرگ میشه و بقیه رو میندازه بیرون و خونه رو صاحب میشه، این همون داستانه فلیمه که یه نوزاد داخل خونه میشه مادر غذا میده آخر بیرونشون میکنن و میکششون و میندازشون پایین ته چاه تو اول فیلم هم فاخته بچه رو انداخت پایین ، و آخر فیلم این دور باطل با شروع دوباره ادامه پیدا میکنه
یکم تمرین کن بیشتر فیلم ببینی قبل نقد اشتباه
به نظرم تاکید نویسنده به افسانه سیزف و دور باطل روزمرگی، درسته (پرنده فاخته اینجا همون طبیعت هسش که برای بقای حیات، ماها رو مجبور به بازی کرده)
فیلم احساس بدی به بیننده منتقل می کنه، اینکه تلاش در زندگی به فایده است و هیچکس نمیتونه از دور باطل و خسته کننده ای که در مسیر زندگی جلو راهش سبز میشه،خلاص بشه و تا وقتی که زنده است خواه ناخواه اسیر این چرخه بی سرانجام است
به اعتقاد من سوژه بسیار خوب ولی دیدگاهی ضعیف و تک بعدی داشت قبلا با سوژه ای شبیه به این فیلم نمایش ترومن ساخته شد با بازی بسیار زیبای جیم کری و داستانی جذاب تر و شخصیت پردازی قویتر
فیلم فقط بر ایده اصلی موند و چیزی فراتر برای گفتن نداشت اگر فیلمنامه کمی خلاقیت و چالش برانگیز تر بود اثری ماندگار خلق میشد
به نظر من معنی و مفهوم این فیلم حاکی از اینکه هرکی از خانه و خانواده خودش جدابشه و به بیراهه بره راهی جز باطلی و شکست درش نیست . و میشه به درسی و با زندگی و عقل و فهم درست و با هدف مشخص زندگیشو بسازه
مزخرفترین فیلمی که در ۲۰ سال اخیر دیدم
از وسط فیلم تا آخرش میگی خوب که چی ؟؟؟؟!!!!!!!!
میشه فیلم های دیگه ای رو تو همین سبک معرفی کنید دوستان ممنون میشم خیلی دنبالشم از این فیلم هایی که در طول مدتش علامت سوال تو سرمونه
دوست عزیز، فیلمهای زیر را میتوانید در آرشیو فیلیمو تماشا کنید:
https://www.filimo.com/m/0O2XR
https://www.filimo.com/m/DXvCm
https://www.filimo.com/m/ABnhM
https://www.filimo.com/m/zn2p9
https://www.filimo.com/m/ZwebP
یک ماه از دیدن این فیلم میگذره
اولش فقط یه حس تلخ بود از بیگناه مردن اون زوج افسرده شدم .کم کم حس پوچی گرفتم همش احساس ترس میکنم.صحنه های فیلم مثل لایه های رنگارنگ زندگی های مختلف با سرعت و شلوغ از خاطرم حرکت میکنن صدای زشت بچه که مثل کلاغ بود از گوشم بیرون نمیره انگار یکی درونم داره بیل میزنه روحمو سوراخ میکنه وحشت بزرگ شدن پرنده ای که اول فیلم بود ، درک نکردن طبیعت ترسناک رو دور تکرار و تکرار زشتو سیاه کوکو. بهت اون پرنده مادر . بیچارگی ، فرسایش و در نهایت مرگ . صدای آخرین جیغ دردناک زن و… . هرگز خودمو کارگردان و عوامل فیلمو نمیبخشم . رجیستری مغز منو نابود کردن هنوز هم هنوز هم…
فیلم eat pray love رو ببین، بشوره ببره.
سلام دوستان من فیلم زیاد دیدم ولی به هیچ وجه عقیده ندارم فیلم مضحکیه کسی که میگه این فیلم مضحک هست دید وسیعی نسبت به سینما پیدا نکرده . فیلم بیشتر از جنبه معمایی قویتره ولی در کل نقاط ضعف بسیاری داره .زندگی حقیقی ما آدمهای این دوران شباهتهای زیادی به این موضوع داره.
نظرمن اینه که ماهم یعنی همه مردم این کره خاکی،که عین این که یک ماهی در یک استخر کوچک زندگی میکند دنیای خود را توی اون استخر میبینه فک میکنه که دنیا به بزرگی همو استخر هست وماهم فک میکنم دنیا فقط همین دنیاست وهرچقدر هم تلاش میکنیم اخرش بامرگ تموم میشع بعد مرگ چه خبر خدا میدونه
بی انسجام. بدون خط روایی. بدون پاسخ به کنجکاویها. گنگ و کند
بقول یکی از دوستان شاید برای یک فیلم کوتاه ۱۰ دیقه ای خوب بود. بقیه ش وقت تلف کردن بود و بس
دوستان یه چیز جالب در مورد فیلم اگر برنامه ای دارید که فیلم و از اخر به اول ببینید …کاملا با یه فیلم دیگه روبرو میشوید…..الکی مثلا من خیلی واردم..داداشام .ابجیام ..ناموسا فیلم بی خودی بود..دیدید خیلی ها گفتن به درد نمیخوره فلان..گفتم ..قضاوت نکنن…باید پیام فیلم و بگیرم ..ببینم چه پیامی میخواد بده….شارژم تموم شده بود..هیچ پیامی نداد…ایکاش تو این مدت کفش های میرزانوروز و دوباره میدیدم ..یا تیتراژ سریال روزی روزگاری..یه اشگ سفید بود جفتک میزد….
من اهل فیلم دیدن نیستم و نهایت سالی ۵ فیلم اتفاقی ببینم. این فیلمم از همان دسته بود که از شبکه ۴U پخش شد و اتفاقی دیدم. این فیلم با وجود نقطه ضعف های گفته شده باز هم آنقدر تاثیر گذار بوده که حتی کسی مثل من رو وادار به جستجو در خصوص نقد و نظرات خودش کرده.
احساس وقت تلف کردن بهم دست داد
به نظر من فیلم را میشود از جنبه دینی مورد نقد و بررسی قرار داد. به این صورت که ما در سیر تکاملی خود خواسته و یا ناخواسته از عالم دیگری به این دنیا فرستاده میشویم ، در ابتدا جذب و فریفته زرق و برق دنیا میشویم ولی خیلی زود به پوچی و بیهودگی دنیا پی میبریم و در صدد دستابی به ایده آل خود و رهایی از بند روزمره گیها و تکرار مکررات ، شروع به تلاشها و دست و پا زدن های بیهوده میکنیم بی آنکه به دنبال درک حقیقت خود و دنیا و حل معمای زندگی که پیوند بسیار عمیقی با رهایی ما دارد باشیم. نتیجه این تلاشهای کورکورانه و بی پشتوانه عقل و بینش درست، چیزی جز فرسودگی و نا امیدی نمی باشد و در آخر در گوری که به دست خودمان کندیم دفن خواهیم شد. البته با توجه به فضای حاکم بر جهان غرب و کنار گذاشتن دین
از تمام شئونات جامعه انسانی و قالبا روی کار آمدن جریانهای ضد دینی و یا خرافی، نمی توان انتطار فیلمی صد در صد دینی و خالص را داشت، ولی همواره سوالاتی نظیر چیستی دنیا و انسان، حقیقت حیات و مرگ برای انسان مطرح بوده ولی در نهایت این دغدغه ها آمیخته با اوهام و خیالات و ماورا الطبیعه و… منجر به ساخت فیلم های با نگاه فلسفی اینچنینی شده است. هر چند باز هم در میان خیل فیلم های ضد انسانی و هنجار شکنی که تولید میشود آثاری مانند ویواریوم رامی توان ارزشمند و قابل تامل دانست.
قشنگترین کامنتی که میان این همه ایراد و انتقاد (بدون درنظر گرفتن تازه کار بودن کارگردان) همین بود که :حداقل این فیلم من،شما و سایرین رو تا این نقطه درگیر نقد و تفکر کرد. اون دوستانی هم که تعدد دیدن فیلماشون به رخ نظر بقیه کشیدن،شاید بهتره بدونن دقیقا همون پرنده و میزبان سیستم هستن که اسیر جعبه احمقها شدن و افتخارشون مدت زمان هدر دادشونه. نکته ای که لااقل تااینجا هیچکدومتون درکش نکردید کتابی بود که فلسفه داشت و حتی کارکتر زن هم فقط ورقش زد..حقیقتهای در جلوی چشم و ما نابینا
خدای من دقیقا سیر زندگی روی کره خاکی رو داشت نشون میداد ناخواسته وارد این دنیا شدیم و روزی ناخواسته از این دنیا میریم و در طی این مسیر زرق و برق ها همه کم کم از چشم میفته و در اخر مرگ میزبان ماست خیلی غمگین