همه ما میدانیم که بسیاری از آثار سینمایی جهان، پیچیده، گیجکننده و در مواردی کسالتبار هستند.
همه ما میدانیم که بسیاری از آثار سینمایی جهان، پیچیده، گیجکننده و در مواردی کسالتبار هستند؛ شاید دور از انتظار نباشد، اگر بگوییم که در نگاه اول چندان جذاب یا دوستداشتنی به نظر نمیرسند. بهطورمعمول، درک فیلم های پیچیده نیازمند بررسی از منظرهای مختلف است و مطالعه مفاهیم تاریخی و فرضیههایی که پیرامونشان مطرح میشود، برداشت تماشاگر و نظرش را تغییر خواهد داد؛ بنابراین در مواجهه با چنین فیلمهایی، زود تصمیم نگیرید: خوب است که کمی عمیقتر بیندیشید، تئوریهای مطرحشده توسط کارشناسان را پیگیری کنید و پای مصاحبههای اعضای تیم سازنده یا بازیگران بنشینید؛ این موارد میتوانند به قابلفهمتر شدن اثر کمک کنند و شاید نظر شما را برای همیشه تغییر دهند.
در فیلیمو شات، از چشماندازی جدید، به بررسی ۱۰ فیلمی پرداختهایم که تعمق و کنکاش در آنها، باعث درک بهترشان میشود؛ با ما همراه باشید.
۱- فیلم «Swing Kids» به کارگردانی توماس کارتر، محصول سال ۱۹۹۳
فیلم «Swing Kids»، روایتگر داستان کودکانی است که در آلمان نازی بزرگ میشوند و در یک برهه زمانی، علاقه شدیدی به شنیدن موسیقی جاز آمریکایی پیدا میکنند؛ چیزی که از نظر سیستم حاکم، ممنوعه بهحساب میآید. سیر وقایع زندگی، تکتک شخصیتها را در موقعیتهای دشوار تصمیمگیری برای مسائل مختلف قرار میدهد و چالشهای پیدرپی، لحظهای راحتشان نمیگذارد.
اولین نکتهای که درباره فیلم «Swing Kids» ساختگی به نظر میرسد و باعث میشود که دوستش نداشته باشید، این است که تمام داستان در شهر هامبورگ آلمان میگذرد اما ایفای نقش شخصیتهای اصلی را رابرت شان لئونارد، کریستین بیل و فرانک ویلی بر عهده دارند که هیچکدام آلمانی نیستند و در ضمن به زبان انگلیسی صحبت میکنند!
دلیل اصلی ساختهشدن این فیلم، نمایش زندگی مردم تحت حکومت نازیها و به تصویر کشیدن احساسات آنها درباره محدودیتها و ممنوعیتهایی است که در رژیمهای تمامیتخواه برای افراد جامعه وجود دارد؛ ممنوعیت «شنیدن موسیقی جاز»، برای این منظور انتخاب شده است. اگر به دانستن درباره ممنوعهها و قوانین سفتوسخت زندگی در حکومتهای توتالیتر علاقهمند هستید، این فیلم میتواند برایتان جالب باشد؛ بهخصوص که درباره اقدامات احتیاطی اتخاذشده توسط عاشقان موسیقی، چشمانداز جالبی را ترسیم میکند و از آنچه ساکنان آلمان نازی محکوم به زندگی در آن بودند، دیدگاهی متفاوت بهدست میدهد.
«Swing Kids» در گروه فیلم های پیچیده قرار میگیرد چون ما را به تفکر درباره دسته دیگری از قربانیان جنگ جهانی دوم وادار میکند: مردم آلمان. کسانی که معمولا در جمع آسیبدیدگان جنگ بهحساب نمیآیند چون کشور و ملیتشان با جنگافروزان مشابه است؛ آنهایی که ناخواسته در قلب جنگ قرار گرفتند.
۲- فیلم «کلاکرز» به کارگردانی اسپایک لی، محصول سال ۱۹۹۵
اسپایک لی، عمده شهرتش را مدیون تلاش برای نمایش زندگی سیاهپوستان آمریکاست؛ تلاشی که در اغلب موارد، به روایت داستانهایی از رنجها و دشواریها ختم میشود. در فهرست عوامل سازنده فیلم «کلاکرز»، نام مارتین اسکورسیزی در کنار اسپایک لی و جان کلیک بهعنوان تهیهکننده به چشم میخورد و از ریچارد پرایس هم بهعنوان نویسنده فیلمنامه نام برده شده است.
فیلمنامه، اقتباسی از یک رمان با همین نام بوده است و به ماجرای موادفروش جوانی به نام استرایک (با بازی مکای فایفر) میپردازد که برای باند شخصی بهنام رادنی لیتل (با بازی دلروی لیندو) کار میکند. مشکلات آنها با کارآگاهان و این موضوع که انگشت اتهام پلیس همیشه به سمت خردهفروشان محلی است، حتی در مواردی که جرم اتفاق افتاده اصلا ربطی به مواد مخدر ندارد، خط اصلی ماجراهای فیلم را تشکیل میدهند.
«کلامرز» در لیست فیلم های پیچیده قرار گرفت چون ضمن پرداختن به شرایط زندگی سیاهپوستان جوان نیویورکی، زمینه تعمق بیشتر را برای تماشاگران فراهم میکند: اسپایک لی زندگی سختی را به تصویر میکشد که پیشِ روی جوانان سیاهپوست قرار دارد و همچنین به استرسی میپردازد که باید از آن جان سالم به درببرند؛ این جوانان در اقامتگاههایی زندگی میکنند که دولت ایالاتمتحده آمریکا برای قشر کمدرآمد جامعه ساخته است و اجاره ماهانه را از طریق یارانه دولتی میپردازند؛ کارگردان برای روایت داستانش، به یکی از این خانهها سرک میکشد و همهچیز را در بستر مشکلات اجتماعی مطرح میکند.
اگر به تماشای داستان زندگی جوانان نقاط مختلف دنیا علاقهمندید، «کلامرز» میتواند شروع خوبی باشد تا زندگی را از دریچه چشم جوانان فقیر نیویورکی ببینید و تجربه کنید.
۳- فیلم «هولی موتورز» به کارگردانی لئوس کاراکس، محصول سال ۲۰۱۲
«هولی موتورز» یا «موتورهای مقدس» محصول سال ۲۰۱۲ و از آثار لئوس کاراکس است که در نظر بسیاری از تماشاگران و صاحبنظران، معنای خاصی ندارد. پیرنگ یا پلات فیلم، ۲۴ ساعت از زندگی مردی با بازی دونی لوان را دنبال میکند که از جایی به جای دیگر میرود و شکلهای مختلفی از زندگی را تجربه میکند؛ همچون بازیگری که مشغول ایفای نقشش بدون حضور دوربین باشد.
«هولی موتورز» در لیست فیلم های پیچیده قرار میگیرد صرفا به این دلیل که اگر به آن عمیقتر نگاه کنید، راز جذابیتش را برملا میکند: فقدان پیرنگ و داستانسرایی. شما میتوانید فیلم را به هر شکلی که میپسندید درک کنید؛ برای توضیح آن، تئوریهای خودتان را داشته باشید یا تحلیلهای دیگران را بپذیرید: ذات فیلم، اجازه میدهد که «درِ مباحثه و گفتگو» همچنان باز باشد.
در پایان فیلم، نمیدانید کدامیک از این کاراکترهایی که از ابتدای داستان دیدهاید و باورشان کردهاید، واقعی هستند. وجوه زیبایی شناسانه «هولی موتورز»، شما را به تماشای آن ترغیب میکند؛ بنابراین هرچه بیشتر درباره آن بیندیشید و برای درکش تلاش کنید، به فرضیههای بیشتری دست خواهید یافت که میتوانند بر شیوه تفکرتان در زندگی هم تاثیرگذار باشند.
۴- فیلم «همه مردان رییس جمهور» به کارگردانی آلن جی پاکولا، محصول سال ۱۹۷۶
این تریلر سیاسی، بر اساس داستانی واقعی درباره «رسوایی واترگیت» ساخته شده است که باعث استعفای ریچارد نیکسون از ریاست جمهوری ایالاتمتحده آمریکا شد. فیلم به روایت ماجرای دو خبرنگار واشنگتن پست به نامهای باب وودوارد (با بازی رابرت ردفورد) و کارل برنشتاین (با بازی داستین هافمن) میپردازد که در حال تحقیق درباره فعالیتهای ستاد انتخاباتی حزب دموکرات در جریان انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هستند.
آنچه این فیلم را جذاب و سرگرمکننده میکند، بهجز آنکه به یک رسوایی سیاسی واقعی میپردازد، مقاله فیلسوف پستمدرن ژان بودریار در کتاب «وانمودهها و وانمود» است؛ در قسمتی از این کتاب که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، نقطهنظر پستمدرنیستی بودریارد درباره موضوع واترگیت مطرح میشود: او بر این عقیده است که تمام ماجرا، فریبی از جانب دولت ایالاتمتحده آمریکا برای جلبتوجه مردم بوده است. با چنین دیدگاهی، مجرمان اصلی ماجرا، دو خبرنگاری هستند که با شعار «باز کردن چشم مردم بر حقایق» به کنکاش در ماجرا و رسانهای کردنش اصرار ورزیدند؛ بنابراین کسانی که قصد داشتند یک مساله محرمانه و داخلی دولت را به سر تیتر خبرها تبدیل کنند تا توجه مردم و رسانهها از موضوع دیگری برداشته شود، با کمک این دو نفر موفق شدند.
با توجه به فرضیه بودریار، فیلم «همه مردان رییسجمهور»، نشاندهنده فرایند جالبی است: اینکه بنیانگذاران «وانموده»ها یا بهقول بودریار «simulacrum»های مختلف، چه طور میتوانند شما را به عمق داستانشان ببرند؛ بدون اینکه متوجه نیت و هدف اصلی آنها شوید.
۵- فیلم «برج» به کارگردانی بن ویتلی، محصول سال ۲۰۱۵
«برج»، فیلمی درام از بن ویتلی است که در سال ۲۰۱۵ و بر پایه رمانی از جی.جی بالارد با همین نام ساخته شد. داستان در یک برج ویران اتفاق میافتد که هدف اصلی ساخت آن، پوشش دادن تمام نیازهای افراد یک جامعه بهصورت متمرکز بوده است. طراحی خشن و زمخت ساختمان این برج، در همان نگاه اول، احساس «سرما» را به بیننده منتقل میکند.
در بالاترین قسمت ساختمان، معمار آن و همسرش زندگی میکنند؛ خانه آنها باغچهای زیبا دارد که تنها فضای سبز منطقه محسوب میشود. هرچه از طبقه مورد سکونت معمار و همسرش دور میشویم، زندگی فقیرانه مردم رخ مینماید؛ بهگونهای که ساختار برج را میتوان نشانگر نوعی سلسلهمراتب طبقاتی در میان ساکنان این جامعه کوچک دانست.
فیلم «برج» را به چند دلیل در لیست فیلم های پیچیده قرار دادیم: دیدگاه زیبایی شناسانه جالب، بازیهای حرفهای (بهخصوص تام هیدلستون، جرمی آیرونز و سیِنا میلر) و از همه مهمتر، احساس بیمارگونهای که ساختار یک جامعه میتواند به ساکنانش القا کند؛ جامعهای که برای ارائه تصویری آرمانی از مردمی شاد و راضی برنامهریزی شده است اما درنهایت، این رویا به یک آشفتگی مطلق بدل میشود. در پایان فیلم، برج (جامعه) فرومیریزد؛ اتفاقی که معمولا برای تمام سیستمهای حکمرانی که تلاش دارند همهچیز را در چارچوبی تعریف و از پیش تعیین کنند، میافتد.
۶- فیلم «اگزیستنز» به کارگردانی دیوید کراننبرگ، محصول سال ۱۹۹۹
تماشای «اگزیستنز» برای درک فرهنگ سایبرپانک ضرورت دارد و به نظر میرسد که این فیلم، منبع الهام سازندگان چند اپیزود از سریال «بلک میرور» هم بوده است.
فیلم احتمالا شما را به تفکر درباره اخلاق و رفتار کاراکترها در حین زندگی در موقعیتهای مختلف وادار میکند؛ اما مشکل آنجاست که کراننبرگ برای ساخت این ایده، به روش خودش عمل کرده است و همهچیز را بهگونهای عجیبوغریب به تصویر میکشد؛ نتیجه، رضایت همه تماشاگران را جلب نمیکند.
بااینحال، داستان فیلم بسیار عمیق و سیر شخصیتپردازی آن عالی است؛ بهگونهای که اگر درباره آن تعمق کنید، شما را درون گودال ژرف پرسشهایی بیپایان درباره موجودیت و زندگی نوع بشر پرتاب خواهد کرد.
۷- فیلم «چشمه» به کارگردانی دارن آرونوفسکی، محصول سال ۲۰۰۶
«چشمه» توسط کارگردان تحسینشده، دارن آرونوفسکی ساخته شد و برخلاف انتظار، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. این فیلم ازلحاظ زیباییشناسی، بهترین اثر سینمایی کارنامه آرونوفسکی نیست؛ اما، اگر از جنبه معنوی موردبررسی قرار گیرد، اثری عمیق درباره «جاودانگی» است که در خلال یک داستان عاشقانه روایت میشود.
فیلم، دورانی بالغ بر هزار سال را از طریق سه خط داستانی متفاوت دنبال میکند. اولین خط روایتی، به قرونوسطا بازمیگردد؛ زمانی که مردم، جاودانگی را در آموزههای دین مسیح میجستند. دومین خط روایت، در دوران معاصر میگذرد؛ زمانی که علم به دنبال یافتن چارهای برای غلبه بر مرگ است. آخرین دورانی که داستان به آن میپردازد، ۵۰۰ سال پس از زمان حال و دورهای است که بر اساس اعتقادات مایاها درباره مکانی که پس از مرگ به آن خواهیم رفت، شکل گرفته است؛ زمانی که تامی (با بازی هیو جکمن) داخل یک حباب و در جوار «درخت زندگی» روزگار میگذراند. با توجه به آنچه گفته شد، برای قرار دادن نام «چشمه» در لیست فیلم های پیچیده سینمای جهان مردد هستید؟
پس از تماشای این فیلم، کمی فکر کنید و مطمئن باشید که به نکات جالبی درباره مذهب، علم و باورهای پیرامون زندگی پس از مرگ، دست خواهید یافت.
۸- فیلم «زیر پوست» به کارگردانی جاناتان گلیزر، محصول سال ۲۰۱۳
شاید بهتر بود این فیلم را در لیست فیلم های پیچیده قرار ندهیم؛ چون درباره این یک مورد، لازم نیست عمیقتر بیندیشید: همینکه به تماشایش مینشینید، بهاندازه کافی، در عمق آن غوطهور خواهید شد و فقط با تمام شدنش به سطح بازمیگردید. «زیر پوست» به داستان کاراکتری با بازی اسکارلت یوهانسون میپردازد که مشغول زیر پا گذاشتن خیابانهای اسکاتلند در جستجوی شکار است.
صحنههای بدون دیالوگ زیادی در فیلم گنجانده شدهاند که به شما فرصت تامل و تعمق درباره سکانسهای قبلی را میدهند. جاناتان گلیزر، در حفظ تنش بین کاراکترها موفق عمل می کند و بهصورت همزمان، در تمام طول فیلم، تماشاگر را در اندیشهای عمیق نگه میدارد.
تماشاگر «زیر پوست» تا آخرین لحظه سردرگم میماند؛ درحالیکه تماشای آن حجم از مناظر و صحنههای کاملا مینیمالیستی، احتمالا موجب آزارش میشود. در پایان فیلم، ممکن است همچنان متحیر باشید و احساس کنید که از ماجرا سر درنیاوردهاید، اما نمیتوانید تاثیر عمیق این فیلم بر ذهنتان را انکار کنید؛ با کمی تعمق، به تئوریهای جدیدی درباره لایههای عمیقتر «زیر پوست» دست خواهید یافت.
۹- فیلم «گومورا» به کارگردانی ماتئو گارونه، محصول سال ۲۰۰۸
«گومورا» که اقتباسی از رمانی به قلم روبرتو ساویانو است، به فعالیت و روابط داخلی مافیاهای ناپلی میپردازد؛ ماتئو گارونه در این فیلم، دشواریهای زندگی ساکنان ناپل و ارزشهای موجود در خانوادههای مافیایی را به تصویر میکشد. از زمان انتشار کتاب، نویسنده آن تحت محافظت نیروهای پلیس زندگی میکند؛ همین موضوع، اهمیت نمایش زندگی مردم ناپل به دنیا را نشان میدهد.
در سال ۲۰۱۴ یک سریال تلویزیونی ایتالیایی ساخته شد که از این فیلم الهام گرفته اما به خوبی نسخه سینمایی از پس نمایش داستان برنیامده بود. با این اوصاف، تماشای «گومورا» به شما امکان تصور شرایط زندگی در جوار خطرناکترین خانوادههای مافیایی دنیا را میدهد. جذابترین نکته درباره این فیلم، درک شرایط ناخوشایندی است که مستقیما بر زندگی جوانان ناپلی تاثیر میگذارد و جهانبینی آنها را شکل میدهد؛ و همه اینها صرفا به دلیل روزگار گذراندن در آن ناحیه جغرافیایی است. بهمحض آنکه تیتراژ پایانی فیلم پدیدار میشود، ایدهها و تئوریها به ذهنتان هجوم خواهند آورد.
۱۰- فیلم «جاده مالهالند» به کارگردانی دیوید لینچ، محصول سال ۲۰۰۱
«جاده مالهالند» را شاید بتوان مشهورترین فیلم لینچ دانست، اما نکته مهمی وجود دارد که آن را از سایر آثار او جدا میکند: پس از تماشای فیلم، هرچه بیشتر دربارهاش مطالعه و فرضیههای مختلف را بررسی کنید، بیشتر هیجانزده خواهید شد و به نتایج جالبتری خواهید رسید؛ گویی که این فیلم هرگز تمام نمیشود.
داستان فیلم، چنانکه لینچ توضیح میدهد، به زنی میپردازد که آرزوی ستاره شدن در هالیوود را دارد اما وارد ماجرایی عجیب و خطرناک میشود. طرح فیلمنامه بهاندازه کافی پیچیده هست اما خوانش لینچ از آن، چالش دیگری را رقم میزند: در حین تماشای فیلم، وارد جهان سورئال لینچ میشوید و حتی نمیتوانید مطمئن باشید که آنچه شاهدش هستید در دنیای واقعی میگذرد یا نه.
«جاده مالهالند» هم از آن دست فیلمهای پیچیدهای است که در نگاه اول گیجکننده به نظر می رسد؛ اما با کمی مطالعه و تعمق، میتوان دوستش داشت.
منبع: Taste of Cinema